Friday, July 31, 2009
در ایران دیوار ترس فرو ریخته است
Thursday, July 30, 2009
آخرین اخبار از اصفهان / مردم به یاری دیگر شهروندان بشتابید
مردم به یاری دیگر شهروندان بشتابید ، تعداد زیادی از مردم در نزدیکی سی و سه پل تجمع کرده اند و انگشت هایشان را به نشانه ی پیروزی گرفته اند ... پلیس کسی را نمی زند ... مردم اصفهان بیرون بیایید ... به سی و سه پل بروید
گزارش: پنج شنبه ۸ مرداد معترضان تهرانی در خیابانها
به نقل از شاهدان عینی، میدانها و چهارراههای مرکزی و شمالی تهران از اولین ساعات پنجشنبه در قرق پلیس، درجهداران و سربازان مجهز به باتوم بودند.
ورود تدریجی مردم به بهشتزهرا از صبح پنجشنبه آغاز شد. آنها در دستههای کوچک و پراکنده گرد هم میآمدند. حوالی ساعت چهار، زمانیکه فاتحهخوانی بر مزار جانباختگان وقایع اخیر آغاز شد، یگانضد شورش با باتوم به جمعیت حمله برد. این حمله مانع حضور گسترده و متراکم جمعیت در قطعه ۲۵۷ شد. در این قطعه، ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی دفن شدهاند.
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: بهشتزهرا، چهلم کشتگانشاعری که برای شرکت در این مراسم از کرج به بهشتزهرا آمده بود، به دویچهوله گفت: «ما الان سخت کتک خوردهایم و در حال برگشت به خانه هستیم. ساعت چهار و نیم که به بهشتزهرا رسیدیم، مردم را قبل از ما زده بودند. ما سر خاک سهراب اعرابی رفتیم و فاتحه خواندیم. بعد شلوغ شد و مردم را متفرق کردند. سپس رفتیم سر خاک ندا. آنجا داشتیم فاتحه میخواندیم که ناگهان شروع کردند به زدن ما با باتوم. مردم هم شعار دادند. میگفتند مرگ بر دیکتاتور، ندای ما نمرده، عدالتاست که مرده، این دولت است که مرده. اول نیروهای ضد شورش بودند که ما را زدند اما بعد لباسشخصیها هم به کمک آنها آمدند. مردم متفرق شدند اما تا ساعت شش و نیم که ما برگشتیم، هنوز در گوشه کنارهای گورستان، مردم در دستههای پنج شش نفری جمع بودند و شعار میدادند.»
به نقل از خبرگزاری فرانسه، میرحسین موسوی در ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه وارد بهشتزهرا شده اما ماموران امنیتی وی را مجبور به خروج از گورستان کردهاند. مهدی کروبی حوالی ساعت ۱۶ و ۳۰ دقیقه وارد بهشت زهرا شد و در محاصره ماموران امنیتی قرار گرفت. شاهدان عینی، تعداد جمعیت حاضر در مراسم بهشتزهرا را بین شش تا ده هزار نفر تخمین میزنند.
مراسم مصلای تهران
قراربود روز پنجشنبه، تجمعی نیز در مصلای تهران برای چهلم کشتگان برگزار شود. خیابانها و اتوبانهای منتهی به مصلا، از صبح در کنترل شدید پلیس بودند. این گردهمایی نیز پیش از شکلگیری، توسط ماموران انتظامی از هم پاشید.
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: عکس از آرشیوشاهدی که در راه رفتن به مصلا بود، حوالی ساعت هفت عصر به دویچهوله گفت: «در عباس آباد هستم. شیشههای ماشینها را شکستهاند و دستهای پلیس موتور سوار مردم را به شدت زدهاند. ماشینها دارند با بوق اعتراض میکنند. ما به مصلا نرسیدیم که کتک کاری شروع شد. تجمعها پراکندهاند. همه دارند در کوچهپس کوچهها دنبال راهی به طرف خیابان ولیعصر میگردند.»
یک روزنامهنگار از درگیری در مسیر مصلا گفت: «اتوبان مدرس به مسیر به مصلا بسته بود. درگیری شدیدی در تقاطع مفتح و ولیعصر پیش آمد و خیلی گاز اشک آور پرتاب کردند. چند اتوبوس خالی هم آورده بودند و رویش نوشته بودند اورژانس. انگار قرار بود عدهای را حسابی بزنند و سوار این اتوبوسها کنند.»
گروهی از جمعیت حاضر در بهشتزهرا پس از هجوم ماموران، خود را با مترو به ایستگاه مفتح رسانده بودند. از این ایستگاه تا مصلا، کمتر از یک کیلومتر راه است. یک دانشجو به دویچهوله گفت: « پلیس از دهانه مترو به مردم حمله کرد و همه به کوچهها فرار کردند. عده زیادی رفتیم در یک آموزشگاه زبان پناه گرفتیم. تعداد پلیس از همیشه بیشتر بود و لباس شخصیها و بسیجیها زیاد نبودند. مردم ترجیح میدادند موقع فرار به سمت پلیس بروند تا بسیجیها.»
درگیری در یوسف آباد
محله یوسفآباد حوالی ساعت نه شب، صحنه درگیری میان مردم و یگان ویژه نیروی انتظامی بود. یگان ضد شورش با باتوم و گاز اشک آور مردم را متفرق کرد. یک شاهد از استیصال و خستگی پلیس در رویارویی با مردم گفت و خشونتهای روز پنجشنبه را نسبت به روزهای قبل کمتر توصیف کرد.
امروز موبایلها در مراکز تجمع مردم قطع نشدند. حضور مردم در خیابانهای ولیعصر، تختطاووس، یوسف آباد و کریمخان تا ساعت ده شب همچنان ادامه داشت.
مهیندخت مصباح
تحریریه: فرید وحیدی
کندن پلاک و خرد کردن شیشه های خودروها توسط لباس شخصی ها
پلیس مهندس موسوی را مجبور به خروج از بهشت زهرا کرد/جلوگیری از ورود مردم به مصلی
خبرنگار رخداد گزارش داد: نیروی انتظامی تعدادی از سوگواران را در بهشت زهرا بازداشت کرد.
به گزارش خبرنگار سرویس سیاست رخداد(Rokhdad.org)، نیروی انتظامی به میرحسین موسوی فشار اورده است تا بهشت زهرا را ترک نماید.
هزاران نفر بر سر مزار ندا اقا سلطان جمع شده اند و در حال سوگورای برای او بودند.پلیس در این میان، تعدادی از انان را بازداشت کرد.حدود بیست پلیس ضد شورش به سمت مزار ندا اقا طلان رفتند و سعی کردند تا با پرتاب گاز اشک اور جمعیت سوگوار را متفرق سازند.
خبرنگار رخداد در ادامه گزارش داد: حدود 500 پلیس ضد شورش در محل حضور دارند. زمانی که میرحسین به بهشت زهرا رسید، مردم به سمت ماشین او رفتند و شعار موسوی موسوی حمایتت می کنیم دادند.
نیروی انتظامی به میرحسین فشار می اورد تا از ماشین پیاده نشود و برگردد. نیروی انتظامی همچنین به مردم هشدار می دهد که در صورت عدم ترک بهشت زهرا با برخورد مواجه می شوید.
میرحسین از ماشین پیاده شد، در همین حال نیروهای ضد شورش به دور میرحسین حلقه زدند و به او گفتند که بر سر مزار ندا اقا سلطان نرود، اما او به ان مست حرکت کرد.
مهدی کروبی دیگر کاندیدای انتخابات در محل حضور یافته بود. همچنین، جعفر پناهی کارگردان سرشناس و حامی میرحسین که دیروز بر سر مزار ندا اقاسلطان امده بود دستگیر شد.
در اخر، نیروی انتظامی موسوی را مجبور کرد تا از بهشت زهرا خارج شود.
از طرفی دیگر، بسیاری از معترضان به سمت مصلی در حرکت بودند و در عین حال پلیس در مقابل درب مصلی در حالت اماده باش قرار گرفته بود.
خبرنگار رخداد در ادامه گزارش داد: در اطراف مصلی بسیاری از هوادارن جمع شده بودند و در حال شعار دادان به نفع موسوی بودند. پلیس در این زمان با یورش به انها قصد در متفرق کردن جمعیت داشت.
در همین حال، لباس شخصی ها از راه رسیدند و با باتوم به جان معترضان افتادند. پلیس به ماشینهایی که با بوق زدن قصد حمایت از معترضان داشت برخورد می کرد و شیشه های ماشینها را می شکاند.
نیروی انتظامی تعداد زیادی از هواداران موسوی و کروبی را در عباس اباد بازداشت کرد. در خیابان تخت طاووس مردم زباله ها را به اتش کشیدند و در همین حال پلیس از رفتن انان به مصلی جلوگیری می کردامروز عصر مهدی کروبی با حضور بر مزار ندا و دیگر شهدای حوادث اخیر یاد و خاطره آنان را زنده نگاهداشت
مروز عصر مهدی کروبی با حضور بر مزار ندا و دیگر شهدای حوادث اخیر یاد و خاطره آنان را زنده نگاهداشت.
مهدی کروبی در بدو ورود به خیابان قطعه ۲۵۷ با استقبال گسترده مردمی روبرو شد که شعار” کروبی زنده باد؛ موسوی پاینده باد” و “ایرانی باغیریت، برس به داد ملت” سر میدادند.
کروبی که جمعیت کثیری وی را احاطه کرده بودند به سمت مزار ندا آقاسلطان رفت. در این هنگام نیروهای یگان ویژه با حمله به وی و مردم اقدام به ضرب شتم آنان نمودند و با زدن گاز فلفل خواستند تا مردم را از اطراف شیخ اصلاحات متفرق نمایند که با مقاومت شدید مردمی روبرو شدند.
آقای کروبی بر سر مزار ندا آقاسلطان نشست و با قرائت فاتحه مردمی را که با صدای بلند و شعار گونه به قرائت فاتحه پرداخته بودند را همراهی نمود. در این هنگام حجت الاسلام هادی غفاری نیز به مهدی کروبی ملحق شد و برای چندین دقیقه با مردم سخن گفت. هنگام سخنرانی کروبی؛ نیروهای امنیتی با مردم درگیر و چند نفر را دستگیر که با شعار “ولش کن ولش کن” و نیز با پرتاب شاخه های گل از طرف مردم به سمت آنان مواجه گردیدند.
مهدی کروبی پس از ۴۰ دقیقه حضور در جمع مردم با جمعیتی عظیمی که وی را همراهی مینمودند به سمت درب خروجی و ماشین خود حرکت نمود. در تمام مدت مردم با شعارهای مختلف وی را همراهی میکردند
خیابانهای مرکزی تهران در کنترل مردم معترض/ پلیس در سرکوب مردم ناتوان مانده است
بامدادخبر: خیابانهای مرکزی تهران مملو از مردم معترض است.
به گزارش خبرنگار بامدادخبر، خیابانهای فاطمی، تخت طاووس، عباس آباد، یوسف آباد و کوچه ها و خیابانهای منتهی به خیابان ولیعصر، شاهد حضور دهها هزار نفر از معترضانی است که به بهانه چهلمین روز شهادت ندا آقا سلطان و سایر کشته شدگان روزهای بعد از انتخابات، گرد هم آمده اند. همچنين صدای بوق از خودروهایی که در همراهی با معترضين به خیابانها آمدهاند، یک لحظه قطع نمی شود. ترافیک خودورها تا خیابان شریعتی ادامه دارد.
علیرغم تاریک شدن هوا بر جمعیت معترضان که در حال سردادن شعارهایی چون مرگ بر دیکتاتور، زندانی سیاسی آزاد باید گردد، استقلال آزادی جمهوری ایرانی، عزا عزاست امروز روز عزاست امروز ایرانی باغیرت صاحب عزاست امروز، مرگ بر روسیه، مرگ بر چین و زندانی سیاسی آزاد باید گردد و... هستند، اضافه میشود.
در این میان نیروهای امنیتی، پلیس ضد شورش و نوپو که به دلیل کثرت حضور مردم و گستردگی منطقه اعتراضها، در سرکوب مردم ناتوان ماندهاند به پرتاب گاز اشکآور و فیلمبرداری از میان جمعیت روی آوردهاند. هرچند که خبرنگار بامدادخبر، از برخوردهای پراکنده و دستگیری و ضرب و شتم مردم در ساعات قبل نیز خبر میدهد. هنوز از تعداد دستگیرشدگان احتمالی خبری در دست نیست.
شریعتمداری:کشته شدگان اخیرتوسط اوباش استخدام شدهء خاتمی و موسوی به قتل رسیده اند
فیلم تظاهرات بهشت زهرا 8 مرداد با کیفیت خوب
امروز شما منرا با چماق زدید حالا من شما را با قلم میزنم ... علیرضا رضائی

علیرضا آنلاین مشاهدات امروز را بطور منبسط منظم گزارش میدهد :
- نیروهای ضد شورش از ساعت سه ظهر همه جا مستقر شدند . ما خیلی ترسیدیم و قرار بود هزارتا هزارتا بیائیم میلیون میلیون آمدیم .
- امروز ساعت همه تنظیم بود . درست شش عصر که شد همه مان شروع کردیم به کتک خوردن . دقت کنید کسی ما را نمیزد ها . ما خودمان کتک میخوردیم جیغ میکشیدیم فرار میکردیم .
- بلافاصله خیابانهای منتهی به مصلا بسته شد و ترافیکش ده دقیقه بعد تا شوش و یکربع بعد تا تجریش و بیست دقیقه بعد به تمام تهران رفت . مردم برای اینکه حوصله شان نوی ماشین سر نرود یکسره بوق میزدند . یکجا هم از لای شیشه شنیدم میگفت : نمره ی بیست کلاسو نمیخوام ، چشای یک کمی شیطون نمیخوام ، نه نمیخوام .
- نیروی انتظامی دو جور بودند : اولی ها با موتور می آمدند هشدار میدادند که دومی ها با موتور دارند می آیند . دومی ها که می آمدند اولی ها خودشان هم فرار میکردند . ترک موتورشان جا نداشت ما دنبالشان می دویدیم .
- مردم امروز خیلی رهبر را شرمنده کردند . هی میگفتند "خامنه ای قاتله ، ولایتش باطله" . شنیدم هر وقت مردم اینطوری میگویند آقا (ارواحشان له الفداش) چند کیلو کم میکند . بعضی ها هم میگویند ایراد از جنس است . راست میگن ؟
- لباس شخصی ها خیلی کم بودند چون همه شان لباس نیرو انتظامی پوشیده بودند . به جان خودم خیلی کم بودند . اصلاً از طرز کتک زدن و حمله به ماشینها میشد فهمید که این نیرو انتظامی ها هیچکدامشان لباس شخصی نیستند . قسم و آیه هم ندارد .
- سر خیابان مستوفی یک خانم پیر با یک جعبه شکلات رفت جلوی ضد شورش تعارفشان کرد . آنها هم هر چی که توی دستشان بود تعارفش کردند . خواست بگوید خیلی ممنون چماق میل ندارم اون هفته صرف شده وقت نشد .
- امروز هرچی اشک آور زدند خورد دویست متری من . رفتم آزمایش دادم ببینم عیب و ایرادی کردم که ایندفعه صاف نمی آد تو بغلم گفتند امروز بجای پوشک کیف گرفتی دستت که بگی دارم از سر کار میام برای اینه . جلوی ساعی کیف را دادم به چسفیل فروشه دو متر بالاتر اشک آور خوردم مشکلم حل شد .
- اینها 18 تیر دیدند موبایلها را قطع نکردند من نشستم یک عالمه به خودمان بد و بیراه گفتم ، امروز هم فطع نکردند که همینکار را بکنم گفتم بـیـه ! ملت هم از فرصت استفاده کردند بطور زنده و مستقیم با موبایل به تمام جهان گفتند اینجا چه خبر است .
- به جان خودم امروز دست خارجی ها هم توی کار بود . خودم دیدم یک ماشین نمره سیاسی داشت از وسط جمعیت رد میشد . نگاه کردم دیدم دو نفر دیشب و پریشب از سفارت افریقا نشسته اند گفتم یا حضرت عباس الآن ضد شورش را می بینند پس فردا برمیگردند افریقا میگویند فقط ما آدم نمیخوریم جمهوری اسلامی هم آدمخوار دارد .
- من نمیدانم جمعیت زنهای ایران چند برابر جمعیت کره ی زمین است . همه جا هم خیلی زیادند هم خیلی جیگر دارند هم چشم خواهری خیلی جیگرند . امروز هم کولاک کردند کتک خورشان هم که اصولاً در سی سال گذشته ملس شده .
- این بیمه ثالثی ها سرکارند چون با موتور نمیشود آدم را زیر گرفت . از سر عباس آباد که ملت جلوی موتوری ها گرفتند نشستند آنها هم دور زدند گیر دادند با چراغ ماشینها . بعد دیدند چراغ ماشین را نمیشود متفرق کرد گفتند برو میزنیمتا .
- کرایه ی موتور در حالت عادی پنج هزار تومن اگر یک نخ سیگار بدی دو هزار تومن است . این سیگار خیلی بدرد الگوی مصرف میخورد حیف که ما برای خود الگوی مصرف داریم انقلاب میکنیم .
- من نمیدانم صدای شیشکی را چطوری میشود نوشت وگرنه بهتان میگفتم وقتی یکی از لباس شخصیها برای متفرق کردن مردم با داد و هوار یک کمی زرت و پرت کرد چه صداهائی از مردم درآمد . مردم ما اینجور مواقع با حفظ سمت قهرمان ورزشهای کبدی هم هستند .
- سمت راست بدن کرامات فراوان دارد . از جمله اینکه وقتی ساق پا و مچ و انگشتهای دست راست آدم با چماق نهادینه میشود آدم بجای اینکه اصلاً نتواند بنویسد هی بیشتر می نویسد . راستی آخ مچ دست راستم ، آخ انگشتهای دست راستم ، آخ ساق پای راستم . من برم یک عکسی چیزی بگیرم ببینم علی الحساب چندتا عضو برای خدا داده ام که بعداً باهاش حساب کنم
مشروعیت نظام زیر سئوال! تحلیلی از محمد مطهری فرزند شهید مطهری:دفاع از نظام به هر وسیله؟
محمد مطهري
به جرأت ميتوان گفت که قاطبه افراد غيرمغرضي که در سي سال گذشته با انقلاب قهر کردهاند، به دليل يک واژه سه حرفي بوده است: «ظلم». اين افراد، يا ظلمي بر خودشان رفته و فريادرسي نديدهاند، و يا ظلمي آشکار در حق يک فرد ـ مانند آنچه در جريان بازجويي وحشتناک بر همسر سعيد امامي رفت ـ شاهد بودهاند، ولي هر چه به انتظار نشستهاند آب از آب تکان نخورده است. درد و سخن در اين زمينه بسيار است؛ تنها به ذکر چند نکته بسنده ميکنم. 1. دفاع از يک نظام اسلامي با توسل به شيوههاي غيراسلامي و بلکه غيرانساني، همان قدر موفقيت آميز است که کسي بخواهد با شرابخواري از سنت نبوي پاسداري کند. برخي رفتارها مخصوصا با بازداشت شدگان وقايع اخير و خانواده هايشان گواهي ميدهد که گروهي پرنفوذ ـ که حفظ آبرويشان تضمين شده است ـ براي اينکه به خيال خودشان چشم فتنه را در بياورند مجاز به هر نوع ظلمي هستند حتي اگر چيزي از آبروي انقلاب و امام باقي نگذارند.2. به نظر ميرسد که در کشور ما همه مسائل، جز يک مسأله، قابل چشم پوشي و يا اهمال است حتي آنجا که پاي يک حکم اسلامي و يا روحانيت در ميان باشد. آن استثنا آنجاست که مساله، نام «امنيتي» به خود بگيرد، به طوري که تقاضاي اجراي عدالت در مورد يک مساله امنيتي از سوي هر کس، مساوي است با همسو خوانده شدن با اسرائيل. به همين دليل است که براي آزرده نشدن برادران اروپايي حکم قطع دست سارق (در شرايط خاص) که در قرآن هم آمده اجرا نميشود و حتي در مورد اعدام شروران متجاوز به عنف به کودکان و نواميس مردم به خاطر اعتراض کشورهاي غربي کوتاهي صورت ميگيرد (چون اين مسائل «امنيتي» نيست و بنابراين ميتوان کوتاه آمد)، اما در مورد مرگ افرادی چون زهرا بني يعقوب در زندان اگر تمام آبروي اسلام و نظام و انقلاب هم فدا شود مسألهاي نيست چون پاي دردانههاي امنيتي در ميان است. باز از همين روست که فيلم «مارمولک» با اينکه شائبه به ملعبه درآمدن روحانيت را داشت از سوي کارشناسان امنيتي بي اشکال اعلام شد اما فيلم «به رنگ ارغوان» که در مورد يک مأمور امنيتي است به خاطر ممانعت آنان جواز نمايش نميگيرد. 3. هنوز پس از سي سال معلوم نيست که وظيفه نخبگان و مردم در قبال ظلمهاي مشهود در نظام اسلامي چيست؟ من نميدانم که چرا بايد درباره رابطه ميان جمهوريت و اسلاميت صدها کتاب و مقاله نوشته شود اما موضوع مهمي مانند وظيفه مسئولان، علما و مردم در قبال ظلمها در يک نظام اسلامي، مورد توجه قرار نگيرد؟ حضرت امام (ره) در وصيتنامه خويش در مورد ترويج فساد چنين هشدار دادند که «مردم به دستگاههاي مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهي نمودند، خودشان مکلف به جلوگيري هستند». البته به مخيله امام هم خطور نميکرد که بتوان برخي افراد بازداشتي در جمهوري اسلامي را به بهانه شرايط امنيتي، بدون محاکمه مستقيما از اتاق بازجويي روانه قبرستان کرد و الاّ چه بسا امام در وصيت نامه خود راه حلهايي در اين مورد ارائه ميداد. 4. افراد بازداشت شده حتي اگر مرتد و منافق و محارب هم بودند نبايد با خانواده هايشان چنين رفتار ميشد. اين ديگر چه صيغهاي است که وقتي کسي بازداشت ميشود افراد خانواده اش بايد گاهي تا چند هفته سراسيمه در بيمارستانها و پزشکي قانوني سرگردان باشند و يا در اطراف زندانها تنها براي گرفتن کوچکترين اطلاعي از محل نگهداري آنان ضجه زده و التماس کنند و کسي پاسخگو نباشد و نهايتا منتظر تماس يک فرد ناشناس بمانند؟ (مگر آنکه قصدي در تکثير مخالفان نظام در ميان باشد). در مقابل، وقتي گروهي از نمايندگان مجلس، در سايت خود از خانوادههاي بازداشت شدگان ميخواهند به آنان مراجعه کرده شايد بتوانند آنها را در پيداکردن عزيزانشان ياري کنند بلافاصله آن سايت فيلتر ميشود! آيا اين همان "آزادي تقريبا مطلق" در ايران است که چندي پيش رئيس جمهور در جواب خبرنگار خارجي از آن سخن ميگفت؟ داستان مکرر چگونگي رفتار با خانوادههاي جان باختگان و تعهدات اجباري هنگام تحويل جنازه از جمله اينکه «هيچ شکايتي نداريم»، خود حکايت جانسوز ديگري است.5. عمل به قانون هم مثل خيلي چيزهاي ديگر جناحي شده است. خلاف قانون، فقط اين نيست که کانديدايي به حکم شوراي نگهبان تمکين نکند. نميشود در اين مورد فرياد را به عرش رساند اما در قبال هرگونه رفتار غيرقانوني با مردم معترض ـ که با اندک محبتي ميتوانستند قاطبه آنان را جذب کنند ـ سکوت کرد. چنانکه پيش از اين نيز گفته ام اگر نظام ما با برخي از آنچه تحت لواي «حفظ نظام» صورت ميگيرد سقوط نکند بسيار بعيد است که با عامل ديگري، حتي حمله نظامي از پا درآيد.6. ميان «جمع کردن» يک بحران با «حل کردن» آن تفاوت بسيار است. اولي از کساني برمي آيد که به هر مساله تنها به ديد امنيتي مينگرند و دومي کار افراد بصير و دلسوزي است که ديدي جامع به مسائل داشته و راه حلهاي امنيتي را آنهم بدون وقوع هيچ ظلمي آخرين گزينه ميدانند نه اولين گزينه. با ظلم ميتوان يک مسأله را جمع کرد اما نميتوان آن را حل کرد. در يک نظام مردمي هميشه راه حل غير امنيتي مقدم و بسيار کارساز است. روشن نيست افرادي که خود را «دشمن شناس» ميدانند چگونه درباره اين کارخانههاي بزرگ ضد انقلاب سازي که حتي از به کام مرگ فرستادن فرزند يک مقام مسئول در بازداشتگاه هم ابايي ندارند، از رد پاي دشمن در بازداشتگاهها سخن به ميان نميآورند؟ به راستي کساني که با فرزند يک مقام مسئول اين ميکنند با جوانان بي نام و نشان چه ميکنند؟ اين را هم بايد اضافه کرد که ما امروز «دشمن شناس» خودخوانده زياد داريم. عدهاي توجه ندارند که به ويژه در هنگام بحرانها، دشمنشناسي تنها از معدود افراد بصير، عالم و متقي بر ميآيد و نبايد اجازه داد يکي با دسترسي به شنود، ديگري با خواندن چند بولتن محرمانه، سومي براي تسويه حسابهاي شخصي، چهارمي با تفسيرهاي سودجويانه تحليلهاي بيگانگان و پنجمي براي خودشيريني يا شهوت پست و مقام، خود را «دشمن شناس» جا بزنند. اين به اصطلاح دشمن شناسان، که اخيرا آيت الله استادي گروهي از آنان را به نقد کشيد، به دليل قضاوت بر اساس جناح بازي ـ که به عقيده من نوعي شرک است ـ عملا بسياري از طرفداران واقعي انقلاب اسلامي، از مردم عادي گرفته تا ديگران را نه تنها از انقلاب که گاهي از اسلام هم بيزار کرده و ميکنند و در عمل ولو با نيت خير، خيانتي را انجام ميدهند که از هيچ دشمني بر نميآيد.7. کسي نميتواند خود را پيرو ولايت فقيه بداند و در عين حال در مورد ظلمهايي که نهايتا کل نظام اسلامي را به نابودي خواهد کشاند بي تفاوت بماند، مگر آنکه پيامبر (ص) را ـ نعوذ بالله ـ دروغگو بپندارد. به فرموده پيامبر (ص)، ظلم يک حکومت را نابود ميکند و حتي کفر چنين اثري ندارد. بنابراين هر کس نسبت به رهبر انقلاب ارادت بيشتري دارد بايد نسبت به ظلم به مردم که در واقع، خطري است که رهبري و کل نظام را تهديد ميکند بيشتر فرياد بزند. کسي که در شرايط فعلي تنها دم از اطاعت از رهبري ميزند و در عين حال بر اين ظلمها چشم ميبندد چاپلوس رهبري است نه مطيع و مريد او.چه اتفاقي بايد بيفتد که قاطبه علما که خود نيز براي استقرار و دوام نظام زحمتها کشيدهاند فارغ از جناح بنديها و دعواهاي انتخاباتي در مقابل اين ظلمها واکنش جدي نشان دهند؟ آيا براي مردم قابل قبول است که براي فوت يک عالم دست چندم ـ که البته تکريمشان واجب است ـ چندين اطلاعيه از سوي علما در کمتر از 24 ساعت صادر شود ولي براي مرگ چند جوان در بازداشتگاههايي که هيچ کس مسؤوليت آن را نميپذيرد سکوت پيشه شود؟ نقش روحانيت در نظام اسلامي تملق گويي نسبت به نظام نيست، بلکه همان طور که شهيد مطهري تاکيد داشت ـ و البته تا حد زيادي مغفول ماند ـ رويکردي نظارتي و منتقدانه با تکيه بر عدالت است.در اينجا ذکر دو مطلب لازم است. اول آنکه آنچه گفته شد، نه به معناي ناديده گرفتن خدمات قاطبه دست اندرکاران امنيت کشور است که بدون توسل به ظلم، خدمات زيادي براي مردم انجام داده و ميدهند و نه به معناي عدم لزوم مجازات سنگين براي آشوبگران واقعي که بسيار هم اندک بودهاند. ديگر آنکه راه حلهايي از قبيل تشکيل چند کميته رسيدگي ـ که متاسفانه تا قبل از کشته شدن فرزند يکي از مسئولان صورت نگرفت ـ اگر قرار است نهايتا به تهيه چند گزارش «خيلي محرمانه» و ارسال آن براي مسئولان بينجامد، هيچ کمکي به باور مردم به مقابله جدي با اين فجايع نخواهد کرد و شايد تشکيل ندادنش مفيدتر باشد زيرا براي مردم اميد واهي ايجاد ميکند. روشن است که مرحوم محسن روح الاميني تنها مقتول مظلوم نبود گر چه اکثر صداها تنها پس از مرگ او درآمد. ما به جز چند نام ديگر مانند سهراب و اشکان نشنيدهايم، اما آنچه مسلم است هر کس به ظلم کشته شده باشد در قيامت کبري با کفن خونين راه را بر مسببان و نيز سکوت کنندگاني مانند نويسنده خواهد بست. به سبب سياست خبري موجود، کسي نميداند آيا مثلا آنچه در مورد افراد بيکسي مانند «ترانه موسوي» دهان به دهان ميگردد راست است؟ خانواده وي که ظاهرا در اطراف مسجد قبا دستگير شده به کجا بايد مراجعه کنند؟ متأسفانه سياست خبري رسانه ملي هر خبري را باورپذير کرده است. آيا رسانه ملي در مورد آنچه بر او گذشته است خبر موثقي خواهد داد و در صورت اثبات جرم، مجرمين را معرفي خواهد کرد؟ اگر چنين باشد اميدي به عدم تکرار اينگونه فجايع هست اما به نظر ميرسد اين رسانه، فعلا موظف به رصد کردن ظلم در جهان به جز ايران است آنهم در مورد کشورهايي که با ايران مشکل سياسي دارند. شربيني که توسط يک «شهروند» آلماني در يک کشور سکولار کشته شد و در بيش از 200 بخش خبري در کشورمان از او ياد شد بسيار مظلوم بود، اما آيا يک جوان ايراني که در يک اعتراض آرام خياباني دستگير شده و بعد جنازه اش در سانسور کامل خبري ـ آن هم در کشوري که خود را پرچمدار استقرار عدالت در جهان ميداند ـ از بازداشتگاه بيرون ميآيد صدها بار مظلومتر از شربيني نيست؟ اينکه بيگانگان در حوادث اخير دست داشتند يا نداشتند، نقشه قبلي يا انقلاب مخملي در کار بود يا نبود، نظام در خطر بود يا نبود، مسبب اوليه و ثانويه اين بود يا آن، اينها بر فرض صحت، هيچکدام مجوز سر سوزني ظلم به کسي نميشود. در اسلام رعايت عدالت نسبت به قاتل امير المؤمنين (ع) هم واجب است.
http://qatreh.blogspot.com
شجاعت در برابر تو سر تعظیم فرود میآورد
جولای 30, 2009
من نمیدانم این عکس را دیده اید یا نه، مربوط به تظاهرات امروز در بهشت زهرا است.
بعضی وقتها فکر میکنم شجاعت کلمه مناسبی برای توصیف این شیر زنان نیست. اینها از جان و جهانشان گذشته اند.
آزادی حق شما است، شما بهای آن را به تمامی پرداخته اید. ببین چگونه عاجزانه در مقابل این شیر زن سردرگمند. عجزشان مستدام باد!
تردید نکن سپیده سر خواهد زد…..
برگزاری مراسم چهلم کشته شدگان اخیر در اصفهان

فرشته قاضی: خیابان های اطراف مصلی، ولیعصر، بهشتی، مفتح و ونک درگیری است
وسیما در خیابان جام جم در حلقه مردم است
درگیری های شدید تظاهر کنندگان و نیروهای امنیتی در اهواز و دستگری حداقل 30 نفر
بیش از هزاران نفر با شعار مرگ بر دیکتاتور بدون ترس از مامورین در جلوی مصلی
خشونت پلیس علیه شرکتکنندگان در مراسم بهشتزهرا
به گزارش قلم نیوز، پس از ارائهنشدن مجوز قانونی از سوی وزارت کشور برای برگزاری مراسم چهلم جان باختگان حادثه ٣٠ خرداد در مصلای تهران، دفاتر کروبی و موسوی اعلام کردند که مهدی کروبی و میرحسین موسوی با حضور بر مزار شهدای حوادث اخیر در کنار خانوادههایشان یاد و خاطره آنان را گرامی میدارند.
خبرگزاری فرانسه در ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه به وقت تهران و به نقل از شاهدان عینی از حضور ۱۵۰ پلیس و نیروی بسیج در اطراف محل برگزاری این مراسم خبر داد.
گفته میشود مادر ندا آقا سلطان که پیشتر اعلام شده بود در مراسم یادشده حضور خواهد یافت، بر سر مزار دختر خود حاضر نمیشود. وی روز چهارشنبه (۷ مرداد)، در جمع افرادی که برای تسلیت به خانهی او رفته بودند، اعلام کرد، به دلایلی نمیتواند در مراسم شرکت کند. گفته میشود که مادر ندا سلطان دلیل عدم حضور خود را اینچنین شرح داده است: «نمیتوانم مسئولیت جان بچههای مردم را به عهده بگیرم. اعلام میکنم که من و خانوادهام نمیرویم، اما مسئولیتی در قبال رفتار مردم نداریم. امروز ندا فقط فرزند من نیست. فرزند همهی مردم است و من فقط برای خودم میتوانم تصمیم بگیرم.»
بازداشت دو فیلمساز
خبرگزاری رویترز به نقل از شاهدان عینی از بازداشت شرکتکنندگان در مراسم یادشده گزارش میدهد. حدود ظهر امروز به وقت تهران خبر دستگیری مهناز محمدی و جعفر پناهی منتشر شد. حسن آقاخانی، وکیل مهناز محمدی، دستگیری این دو فیلمساز و چند تن دیگر را تأیید کرده است. مهناز محمدی دستیار رخشان بنیاعتماد، کارگردان، در تولید فیلم مستندی از حضور زنان در انتخابات بنام "ما نیمی از ایرانیم" بود.
خبرهای تکمیلی حاکی از این هستند که همسر و دختر جعفر پناهی را نیز دستگیر کردهاند.
مجبور کردن میرحسین موسوی به ترک بهشت زهرا
خبرگزاری فرانسه خبر ورود میرحسین موسوی به مراسم را در ساعت ۱۵ و ۵۰ دقیقه منتشر کرد. رویترز نیز به نقل از شاهدان عینی از حضور نیروهای ضدشورش در محل خبر داد. نیروهایی که چند تن را دستگیر کرده و سعی در متفرق کردن «صدها» نفری دارند که بر سر مزار ندا آقا سلطان گرد آمدهاند.
«توپ، تانک، بسیجی − دیگر اثر ندارد»
«مرگ بر دیکتاتور!»
«ما اشک تمساح نمیخوایم − دولت مصباح نمیخوایم»
«دولت کودتا، استعفا، استعفا!»
«عزا، عزاست امروز. روز عزاست امروز»
اینها از جمله شعارهایی هستند که در بهشت زهرا به گوش میخورند.
خبرگزاری فرانسه گزارش داد که مأموران امنیتی میرحسین موسوی را مجبور به خروج از بهشت زهرا کردند.
ورود کروبی به بهشت زهرا
مهدی کروبی حدود ساعت ۱۶ و ۳۰ دقیقه وارد بهشت زهرا شد. به گزارش شاهدان عینی ماموران پلیس او را محاصره کردند. از سوی عزاداران به ماموران پلیس سنگ پرتاب شد.
جو پلیسی شهر
در تهران حضور نیروهای امنیتی محسوس است. یک شاهد عینی از حضور سنگین آنان بویژه از میدان تجریش تا چهار راه ولیعصر و از آنجا به سمت جمالزاده خبر میدهد.
توجه ویژه رسانههای جهانی
آژانسهای خبری پیاپی در مورد اجتماع معترضان در بهشت زهرا خبر میدهند. خبرگزاری فرانسه تعداد معترضان را دو هزار تن برآورد کرده است. بنابر گزارش این خبرگزاری موسوی تنها توانسته چند دقیقه در بهشت زهرا حضور یابد.
تظاهرات تهران در حال شکل گیریست
خبرگزاری رویترز از دستگیری عزاداران در بهشت زهرا خبر داده است. این خبرگزاری همچنین نوشته است که نیروهای امنیتی میرحسین موسوی را با زور به سمت اتوموبیلش هدایت کرده اند تا آرامستان را ترک کند
ماموران سردرگم شده اند. برای فرسایش و سر در گمی بیشتر آنها هرچه سریعتر به سمت مصلی حرکت کنید. * ساعت ۶ همه با هم مصلی *
زهرا رهنورد در میان فریاد یا حسین مردم در بهشت زهرا حاضر شد
یروهای پلیس مانع از حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در بهشت زهرا شدند. به گزارش خبرنگار بامدادخبر، نیروهای امنیتی و گارد ویژه که از ساعتها قبل در بهشت زهرای تهران مستقر شده بودند، از حضور میرحسین موسوی در میان هزاران نفر از هوادارنش که به فراخوان او و مهدی کروبی به مناسبت چهلمین روز درگذشت ندا آقاسلطان و سایر شهدای جنبش سبز، درقطعه 257 بهشتزهرا حضور یافته بودند، جلوگیری کردند. بنابراین گزارش، میرحسین موسوی، تنها پس از حضوری چند دقیقهای بر سر مزار شهدا، با هدایت نیروهای امنیتی حاضر در محل، بهشت زهرا را ترک کرد. خبرنگار بامدادخبر، همچنین از حرکت عدهای زیادی از عزاداران از اتوبانهای اطراف بهشتزهرا به سوی مزار شهدا خبر میدهد. در همین حال بنابر آخرین اخبار رسیده، با ورود شیخ مهدی کروبی، نیروهای ضد شورش با محاصره اتومبیل او مانع از حضور او در میان مردم شدند که در این میان عدهای از نزدیکان و اطرافیان کروبی مورد ضرب وشتم قرار گرفتند. تاکنون درگیریهای پراکندهای میان نیروهای ضدشورش و مردم صورت گرفته که منجر به دستگیری چندین نفر از معترضان شده است. حاضران همچنان به سردادن شعارهای الله اکبر و یاحسین میرحسین، ادامه میدهند و قصد دارند تا ساعتی دیگر خود را به مقابل مصلای تهران، محل دیگری که پیش از این برای برگزاری مراسم یادبود درنظر گرفته شده بود، برسانند
مهدی کروبی در ميان ضرب و شتم حاضران وارد بهشت زهرا شد
شنیدیهای کهریزک
شنیدیهای کهریزک و .......( بخوانید و خشم خود را برای روز موعود حبس کنید) «من از روی دست تو و تو از روی دست من تا دنیا صدایمان را بشنود
کی و در کجا بازداشت شدید؟
تقاطع اسکندری شمالی و خیابان انقلاب. دقیقا روبروی ایستگاه اتوبوس بی آرتی ایستگاه قریب. ساعت 6. 30.
چگونه بازداشت شدید؟
به همراه یکی ازدوستانم به درحال حرکت به سمت انقلاب و ازآنجا کوی دانشگاه بودیم. سرو صداهاورفت وآمد بسیار زیاد بود و مامی خواستیم زودتر به محل مورد نظر برسیم. ما می دیدیم که یگان های ویژه به سمت مردم یورش می آورند، برای اینکه با آنها روبرو نشویم از کوچه های فرعی عبورمی کردیم. درآنجا هم لباس شخصی ها و نیروهای بسیجی بودند واز همه خطرناکتر. بنابراین تصمیم گرفتیم به خیابان انقلاب برگردیم. در تقاطع اسکندری درگیری شدیدی بود. ما هم به مردم پیوستیم وحدود یک ساعت برای عبور از سد ماموران وپیوستن به موج سبزتلاش کردیم.
آیا شعار می دادید؛ یا سنگ پرتاب می کردید؟
بله. همه همین کاررا می کردند. در برابر چماق و گلوله چکار می توانستیم بکنیم؟ اصلا کسی برای غیر از این کار درآن محل نبود. دختران از خیابان های فرعی سنگ می آوردند وبه عنوان گروههای پشتیبانی عمل می کردند. خانواده های مستقر درمحل هم شربت و آب درست می کردند و به معترضان می دادند.
شما را شناسایی کردند؟
نه. من دریک حمله ناگهانی وغافلگیرانه به دام افتادم. درحالی که با نیروهای گارد ویژه درحال ستیز بودیم، ازخیابان اسکندری جنوبی موتور سواران لباس شخصی به سرعت وارد خیابان انقلاب شدند ومسیر ما را از پشت مسدود کردند و مارا گرفتند. هیچ فرصتی هم برای اطلاع رسانی دیگران به ما نبود.
چند نفر بازداشت شدند؟
بین ما، وقتی گاز اشک اور را زدند نزدیک به 10 یا 12 نفر را بازداشت کردند. وقتی گاز خوردیم هیچ کاری نتوانستیم انجام دهیم. ترکیبات گازی که ماموران به مردم می زنند بسیار متفاوت تر از گازاشک آور است به دلیل اینکه این نوع گاز به محض اصابت و استشمام باعث بی حالی و کدری دربدن می شود. وقتی این نوع گاز که حاوی سی او اس است به بدن وارد شود قدرت کاری و تصمیم گیری از بین می رود و به راحتی به دام خواهی افتاد.
پس از بازداشت درمحل انقلاب چه اتفاقی افتاد؟
درهمانجا و حین دستگیری مارا به شدت کتک زدند. یعنی درحالی که نمی توانستیم حرکت چندان زیادی را انجام دهیم(به دلیل گازگرفتگی) ناگهان 6، 7 نفر ریختند روی سرما و شروع کردند به ضرب وشتم. با با توم های الکتریکی ومشت ولگد؛ قدرت هیچ نوع دفاعی را نداشتیم.
دوستتان هم بازداشت شد؟
خیر. او هنگام قیچی مردم توسط نیروها برگشته بود تا به مجروحینی که گازخورده اند کمک کند.
بنابراین شما را به بازداشتگاه بردند.
بله. به ستادفرماندهی نیروی انتظامی درکارگرجنوبی.
آنجا چندنفر بودید؟
خیلی زیاد. قریب به 50نفر.
در آنجا هم شما را کتک زدند؟
نه.
تاچه زمانی شما را در آن جا نگه داشتند؟
تا نیمه های شب. فکرمی کنم ساعت 4 صبح بود که برای انتقال به جایی که بعدا فهمیدیم کهریزک است، ما راحرکت دادند.
همه را به کهریزک بردند؟
بله. با یک یا دو اتوبوس. دست و پاهایمان را زنجیر زدند، چشم هایمان را بستند وسوار اتوبوس کردند.
از اوضاع کهریزک بگویید.
وقتی رسیدیم اول از همه همگی مارا کتک مفصلی زدند. دوباره ساعت 6صبح بود که 13 الی 14 نفر ریختند سر ما و با فحاشی های بسیار رکیک ما را به باد کتک گرفتند. همه رابا باتوم های شوک آور زدند. بعد لختمان کردند و به رویمان آب پاشیدند و با کابل وزنجیر به ما یورش آوردند. آن موقع اغلب ما به دلیل بی خوابی و دردهای بدنی عملا بی جان شده بودیم و رمقی برایمان نمانده بود. با این برخوردها درمحوطه کهریزک توان بلند شدن هم نداشتیم.
به چه دلیل کتک زدند؟
بی دلیل. فحش می دادند ومی گفتند منافق، آشغال و هزاران فحش دیگر که گفتنی نیست.
شکل و شمایل آـنها چگونه بود؟
بسیار عادی. دقیقا شکل مردم عادی لباس می پوشیدند. حتی برخی شلوار لی به تن داشتند. برخی ریش وسبیل داشتند و بعضی هم نداشتند. یعنی اصلا تصویر خاصی نداشتند. ولی ازنگاه های غضب آلود و برخوردهای خشن شان معلوم بود که یا حسابی پول می گیرند و یا اینکه شستشوی مغزی شده اند و یا هردوی اینها.
وضعیت محل اسکان چگونه بود؟
افتضاح. سوله هایی ساخته بودند که بوی رطوبت درآن بیش از هرچیزی آزار می داد. دراین سوله ها تعداد زیادی کانتینر هست که برای نگهداری 5نفر ساخته شده. ولی همه مارا ریختند در این کانتینر های 5 نفره. حداقل 20 نفر در هر کانتینر. آنجاامکانات بهداشتی درحد صفر است. بازداشتگاه وسط بیابان است و داخل اآنها خیلی گرم می شود. هوای مناسب برای استشمام وجودندارد و خیلی ها مریض شدند.
برای دستشویی چه می کردید؟
همه 20 نفر را یک جا دستبند وپابند می زدند و به جلوی توالت ها می بردند. بعضی وقت ها هم از بیرون بردن خبری نبود برای همین در داخل کانتینرها، بوی تعفن همه چا پیچیده بود.
وضعیت غذا چطور بود؟
نزدیک 48ساعت چیزی به ما ندادند. بعد از آن فقط نان دادند. نان لواش بیات چند روز مانده. از همه سخت تر این بود که آب نداشتیم. آب را اززیر در می ریختند روی کف کانتینر تا لیس بزنیم. ما هم قسمتی را آماده کردیم تا آب در آنجا جمع بشود. جایی که کمتر جای پا روی آن وجود داشت. اما فهمان جا هم روز بعد آلوده تر شد و موقع کتک زدن بعدی، به کثافت کشیده شد.
یعنی در این مدت فقط نان خوردید؟
نه. گاهی اوقات به اصطلاح شیر هم می دادند که درآن کلی آب ریخته بودند. گاهی وقت ها هم سیب زمینی می دادند.
از شما چه می خواستند؟
هیچ. فقط کتک می زدند. هر روز چند نوبت. خیلی اوقات شب ها هم می آمدند و می زدند.
بقیه مدت روز چه می کردید؟
هیچی. از این صبح تا صبح بعد در این به اصطلاح سلول های کثیف بودیم. جا انقدر تنگ بود که تکان نمی توانستیم بخوریم، آن هم در حالیکه همه خونین ومالین بودیم. برای خواب هم نه پتو وجودداشت ونه بالش. زندانیان روی پاهای یکدیگر می خوابیدند.
درطول روز چندبار برای گردش و هواخوری بیرون می رفتید؟
گفتم که اصلا بیرون نمی بردند. محوطه آنجا خیلی کوچک بود وتعداد زیاد. فقط یک سوراخ، به اندازه یک وجب بالای سقف بلند بازداشتگاه محل نگهداری ما وجود داشت که فقط از نور آن متوجه زمان می شدیم.
شکنجه دیگری هم بود؟
بله؛ بسیاری را برای ساعات طولانی آویزان کرده بودند. خیلی ها را فقط کتک می زدند واین بهترین قسمت بود. عده ای را درانفرادی ها نگه می داشتند. دست وپای خیلی ها را درقیر داغ می سوزاندند. دندان خیلی ها در این مدت شکسته شد. بیشتر کسانی که به کهریزک رفته اند دندان سالم ندارند. کم سن وسال ها را برای اعدام به پای چوبه دارمی بردند، طناب را دور گردن آنها می انداختند ودوباره پائین می آوردند. بچه ها می مردند و زنده می شدند اما آنها در همان حال هم کتک می زدند وفحش های ناموسی بسیار زشتی می دادند. زندانیانی که قوی تر بودند از همان اندک غذا هم محروم بودندو بیشتر وقت در کانتینر می ماندند آن هم در حالیکه موش های زیادی را درسوله ها رها کرده بودند و...
و چی؟ آیا تجاوز هم در کاربود؟
متاسفانه بدترین قسمت شکنجه ها همین بود. کسانی راکه آرام تر و جوان تر بودند مورد تجاوز قرار می دادند. ما مرتب فریادهای این بچه ها را می شنیدیم.
شما به چشم خودتان دیدید؟
بله. 3 نفر از هم سلولی های من برایشان پیش آمد. هرسه زیر 22 سال داشتند. اینها را روزی یک بار می بردند. البته پس از آن آمپول هایی به آنهاتزریق می کردند که استراحت کنند!
آیا از آنها خبری دارید؟
بله. آزاد شدند.
کسی کشته شد؟
ازمیان افراد اتاق ما نه. اما در اتاق های دیگر چرا. خیلی از این هایی که خبر فوت شان را به تازگی اعلام می کنند، مدت ها قبل جان شان را از دست داده بودند. یعنی بین کشته شدن واعلام فوت آنها به خانواده ها چندروز طول می کشد.
چرا؟
برای اینکه از فاصله بازداشت آنها بگذرد و بگویند که مثلا فلانی بازداشت بوده وزیر شکنجه نمرده است. در حالیکه شکنجه ها به حدی بود که بسیاری از کشته شدگان همان روزهای اول کشته شدند.
هنگام آزادی به شما چه گفتند؟
چیزی نگفتند. از ما تعهد گرفتند. بعد عکس گرفتند. اثر انگشت و جزئیات افراد خانواده، محل سکونت زندانی وافراد درجه یک خانواده. بعد ما را رها کردند.
الان وضعیت جسمانی تان چگونه است؟
تحت درمان هستم. دنده های سمت راستم شکسته و همینطوردندان هایم. گوش چپم دچار افت شنوایی شده ولی درمجموع خوب هستم. زنده ام.
آیا باز هم به تظاهرات خواهید رفت؟
معلوم است؛ دارم خودم را برای سه مراسم آماده می کنم. اول چهلم نداآقا سلطان. دوم مراسم تنفیذ آقای رییس جمهور وسوم تحلیف او
http://rooznamesabz.blogspot.com
مراسم اعدام در کهریزک با طنابی به رنگ سبز
سلام . خیلی دلم میخواست که امروز بین شما باشم . باور کنید که از ته قلبم میگم . ولی بدونید با افشاگری ها و مستنداتی که از این جنایات با خودم دارم با شما و در مبارزات شما هستم . من الان از یک هتل دریکی از شهرهای ترکیه وبلاگ رو به روز کردم .
در ضمن اینو باید بگم از دوستان من که دیروز آزاد شدند تعهد گرفتند که جون خودشون و خانوادشون در صورتی که حرفی بزنند در خطره .
من دیگه از مرز رد شدم . حال یکی یکی اینارو میگیرم . آقای صادق منتظرالمهدی ملقب به صادق قاتل منو باید خوب به خاطر بیاری . یک کتاب از جنایات شما این 2 هفته حرف تو دلم دارم . منتظر باشید . سردار رادان شما که ما هارو یادت نرفته ! همون که گفتی موهاشونو و ابروهاشونو با تیغ بزنید !؟ خیلی پس فطرتی کثافت مزدور خائن . همیشه تو تلویزیون وقتی میدیدمت یه ذهنیت دیگه ازت داشتم .من از هیچی نمیترسم . شما برای من مراسم اعدام ساختید و منو یک بار کشتید من مرگو جلوی چشام دیدم و دیگه نمیترسم. ای مردم اینا نصف شب منو بردن تو یه اتاقی و گفتند وصیتت رو بنویس !! گفتم واسه چی . گفت موقع اذان صبح باید اعدام بشی ! جدی نگرفتم .. گفتم جرمم چیه ؟ گفتند منافق و محارب ! ای مردم اینا کاری کردند که با گریه واسه مادرم و واسه خواهر کوچیکم وصیت نوشتم حدود دو صفحه . بعد منو بردند پای چوبه اعدام . گفتند طنابشم واست چون به رنگ سبز علاقه داری سبز گرفتیم ! آقای موسوی کجایید ؟ دستامو بستند . منو روی یه صندلی راهنمایی کردند . با خودم گفتم مگه من چیکار کردم !؟ بیرون چه خبره ؟ شاید همه مردم رو کشتن و مملکت بی قانون شده ! یعنی مردم نمیشه بیان تو و درها رو خورد کنند و منو از مرگ نجات بدن ؟ بعد کوچیکیام و خاطرات کودکیمو تو ذهنم مرور میکردم . خدایا اگه واقعا محارب هستم منو ببخش . خدایا خودت که میدونی من همیشه تو هیئت ها و تکیه ها حاضر بودم . نمازخون نبودم ولی روزه میگرفتم . خدایا منو ببخش! خدایا الان یعنی مادرم خوابه ؟! مطمئنم همه جا رو دنبال من داره میگرده . خواهرم چی .. . قرار بود براش گوشی موبایل بخرم . وای خدایا . اشک اومده بود توی چشام بدنم میلرزید. تو اتاق 6 نفر بودن . یکیشون اشکای منو دید و داشت واقعا گریه میکرد نگاه ملتمسانه ای بهش کردم روشو برگردوند اونم زد زیر گریه . واقعا باورم شده بود . آقای شاهرودی . شما خودتون یا بچتون رو بذارید جای من !. اون یکی گفت موقشه . بزن زیر صندلی چشمامو بستم منتظر بودم صندلی از زیر پام در بره که محکم یکی زد زیر صندلی و صندلی پرت شد گوشه اتاق ولی طرف منو محکم گرفت و نذاشت بیفتم ! با صدای بلند گریه میکردم و میگفتم ای خدا . سرم گیج رفت … یکی در زد . گفت صبر کنید این نوبتش امروز نیست فردا یا پس فرداست . ببریدش ! … ادامه دارد
در ضمن میدونم الان منو خوب شناختن . بخصوص صادق قاتل . در ضمن خودمو بصورت کامل بزودی معرفی میکنم
از کسانی هم که برام این مدت کامنت گذاشتن و اظهار لطف کردن سپاسگذارم
به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی
http://kahrizak.wordpress.com
دیدار عضو بیت امام خمینی با همسر محمدرضا جلایی پور
موسوی وارد بهشت زهرا شد
گفتگوی روزانه محسن سازگارا پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
برای دریافت فایل های صوتی کم حجم و مطالب دیگر این سایت با ایمیل، در گروه گوگل محسن سازگارا مشترک شوید.
برای دریافت اطلاعات بیشتر در باره اشتراک و پیوستن به گروه گوگل [ اينجا ] را کلیک کنید
فایل صوتی کم حجم برای دانلود:
Mohsen_Sazegara_20090730_Audio_wma.zip
فایل صوتی ام پی تری برای دانلود:
MP3 32kbps
Mohsen_Sazegara_20090730_Audio32_mp3.zip
فایل تصویری کم حجم 3gp برای دانلود:
Mohsen_Sazegara_20090730_Video_3gp.zip
یوتیوب:
http://www.youtube.com/watch?v=fxCD9xBUem0
تفاوتها و شباهتهای کفاشیان و توپولوف
تفاوتها:
1. کفاشیان بعد از هر خرابکاری جلوی دوربین قهقهه میزند، اما توپولوف رعایت حال مردم را میکند و چیزی نمیگوید.
2. کفاشیان حالاحالاها خیال رفتن ندارد اما توپولوف حالاحالاها خیال رفتن دارد.
3. توپولوف را روسها به ما انداختند، کفاشیان را ایرانیها!
4. با توپولوف شاید بر حسب تصادف سالم به مقصد برسی، اما با کفاشیان خیالت کاملاً راحت است که هیچ وقت به مقصد نمیرسی!
شباهتها:
1. هر دو با اینکه به دستور دیگران بلند میشوند و مینشینند، همیشه مقصر اصلی سقوطها و ناکامیها معرفی میشوند، اما کسی به آنها خرده نمیگیرد، چون همه میدانند آنها کارهای نیستند.
2. هر دو اشک همه را در میآورند تا به هر قیمتی شده قربانی بگیرند.
3. هر دو در برابر انتقادات، فلزی بودن خود را ثابت میکنند و عکسالعملی نشان نمیدهند.
4. ورود هر دوی آنها از ابتدا اشتباه بود.
5. برای خروج آنها سقوط هم کفایت نمیکند.
منبع:روزنامه گل
وزارت اطلاعات در کنترل رئیس دولت: پاک کردن سوابق وابستگان احمدی نژاد
به دنبال تغییرات اخیر در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و جایگزینی افراد وابسته به اطلاعات موازی در راس این وزارتخانه، برخی از گردانندگان این نهاد امنیتی در مورد تلاش وابستگان احمدی نژاد برای پاک کردن سوابق خود هشدار دادند. این وزارتخانه امروز در اختیار کامل محمود احمدی نژادست.
وزارت اطلاعات از ابتدای تاسیس، یکی از وزارتخانه هایی بوده که مسئول ارشد آن با نظر مستقیم آیت الله خامنه ای انتخاب شده است. این سنت به طور مکرر از کابینه های چهارم به بعد در ایران اجرا شده و وزیر اطلاعات به نوعی نماینده رهبر جمهوری اسلامی در کابینه بوده است. اما اینک با برکناری محسنی اژه ای، محمود احمدی نژاد رسما خود را سرپرست این وزارت خانه معرفی کرده؛ امری که باعث شده مسئولین این وزارتخانه آن را به منزله حرکتی از جانب وابستگان احمدی نژاد برای پاک کردن سوابق سوء خود تلقی کنند و در مورد آن هشدار دهند.
طبق قانون رئیس جمهور می تواند به مدت سه ماه سرپرست وزارتخانه ای شود که وزیر ندارد و محمود احمدی نژاد نیز با این استناد در روزهای پایانی دولت سکان هدایت یکی از مهمترین نهادهای امنیتی کشور را راسا برعهده گرفته است. اما این اقدام با استقبال پرسنل و مقامات ارشد این وزارتخانه مواجه نشده و حتی هفت وزیر کابینه نهم در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی نسبت به این اقدام رئیس دولت نهم اعتراض کرده و آن را اقدامی ناشایست دانسته اند.
پیش از این خبرگزاری های رسمی اعلام کرده بودند که احمدی نژاد در حکمی مجید علوی، یکی از معاونان محسنی اژه ای ـ وزیر برکنار شده اطلاعات ـ را بعنوان قائم مقام خود معرفی کرده اما این خبر از سوی برخی رسانه ها تکذیب و اعلام شد که علوی تمایلی به پذیرش این مسئولیت تحت نظارت رئیس جمهور ندارد.
از سوی دیگر جمعی از کارشناسان مستعفی وزارت اطلاعات که در پی حوادث اخیر در این وزارتخانه از سمتهای خود کناره گیری کرده اند در نامه ای به معاون حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات هشدار دادهاند که با توجه به سرپرستی شخص احمدینژاد، این نگرانی وجود دارد که پروندههای اطلاعاتی و سوابق ضد امنیتی برخی از نزدیکان وی، به ویژه اسفندیار مشایی، علی سعید لو، حمید مولانا، محمدرضا رحیمی و محمدزاده از "بایگانی وزارت استخراج و مورد تعرض قرار گیرد".
این مدیران اطلاعاتی با سابقه تأکید کردهاند با توجه به سابقه همکاری اسفندیار رحیم مشایی با وزارت اطلاعات و نیز پرونده ضد امنیتی او به واسطه ازدواجش با یکی از توابین مجاهدین خلق، هدایت این کار توسط وی دور از انتظار نیست.
پیش از نیز اخباری منتشر شده بود مبنی بر اینکه مداخلات اطلاعات سپاه در امور وزارت اطلاعات و همچنین استخدام غیرقانونی برخی نیروهای سازمان اطلاعات استان تهران در یک تشکیلات جدید موازی موسوم به "اطلاعات تهران"، موجب استعفای تعدادی از پرسنل و معاونان مانند حبیب الله، معاون فرهنگی و خزاعی، معاونت ضد جاسوسی شده است.
همچنین شایع بود که همزمان با طرح نام هایی که ممکن است در آینده سکان وزارت اطلاعات را برعهده بگیرند، پنج معاون دیگر وزارت اطلاعات در نامه ای به رهبرجمهوری اسلامی، نسبت به انتخاب حسین طائب رئیس کل نیروی مقاومت بسیج کشور به این سمت واکنش نشان داده و انتخاب چنین فردی را موجب فروپاشی این وزارتخانه عنوان کرده اند. تاکنون وزارت اطلاعات هیچکدام از اخبار فوق را تکذیب نکرده است.
این در حالی ست که "اطلاعات موازی" پرونده سران دستگیر شده اصلاحات از جمله بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده، محسن میردامادی و دیگر دستگیرشدگان را در اختیار گرفته و بیم آن می رود که با آنان نیز همان برخوردی شود که در آخرین مورد با سعید امامی و همسر وی صورت گرفته بود
اعتماد ملی به نقل از فرمانده سپاه تهران: سپاه و بسيج براساس فرمان رهبر وارد صحنه شدند
افشای نقش احمدینژاد در سرقت اختراع اتاق امن
متن این گفتگو به این شرح است:
نوروز امسال تلویزیون دولتی فیلمی را نشان داد به نام «نابغه مهاجر» ماجرای جوان مبتکری که ابتکارش از سوی شرکت خوردوسازی فورد به سرقت رفته بود و او در پی احقاق حقش بود در جریان دادگاه نماینده فورد خطاب به دادگاه گفت این جوان کاری نکرده است فقط چند پیچ را به هم وصل کرده، جوان در دفاع از خود جملهای به نقل از یکی از مشاهیر نقل کرد و از هیات منصفه خواست نام آن را بگویند وقتی نام گوینده جمله گفته شد جوان گفت چرا نام کسی دیگر را نمیگوید چون صاحب جمله کاری نکرده فقط حروف الفبا را به هم وصل کرده است. در ایران هم برای فرزاد سلیمی طراح اتاق امن، تاریخ به مانند آن جوان تکرار شد ابتکاری که او برای مقابله با زلزله ارائه کرد از سوی مسوولان وقت شهرداری در سال 83 به نام خود ثبت شد و پس از آنکه آنها به دولت رسیدند او 4 سال مبارزه کرد تا توانست حقش را بگیرد.
به سابقه شما که نگاه میکنم تحصیلاتتان در حوزه مدیریت است و معلم آموزشوپرورش تعلیموتربیت کجا، مباحث مربوط به زلزله کجا. چگونه شد که بحث خانه امن را طرح کردید؟
من اصالتا اهل رودبار هستم. (رودبار شهر زیتون) به یاد دارید که در سال 69 زلزلهای اتفاق افتاد که بسیاری بر اثر آن جان خود را از دست دادند. در این حادثه من هم نزدیک به 300 نفر از اقوام نزدیک خود را از دست دادم صحنه خیلی ناراحتکننده بود به اتفاق برادرم بسیاری از اقوام را از زیر آور بیرون آوردیم و دفن کردیم.زلزله رودبار و حواشی آن همیشه این انگیزه را در من ایجاد کرده بود که بهدنبال راهحلی برای کاهش مرگومیر ناشی از زلزله پیدا کنم.
خیلی فکر کردم تا اینکه طرح اتاق امن را که بسیار ساده و داری هزینه تمامشده پایینی است به نظرم رسید.
طرح به چه شکل بود؟
در این طرح بخشی از خانه ایمن میشود و روی آن دوباره نازککاری میشود تا شرایط ایجاد شده برای بالا بردن ایمنی به چشم نیایید و نمای اتاق خراب نشود. تجربه نشان داده اگر چنین خانهای در درون ساختمانها ایجاد شود مرگومیر در صورت وقوع زلزله کاهش مییابد. من یک مثالی میزنم زلزله بم وقتی اتفاق افتاد خیلیها کشته شدند (بیش از 40هزار نفر) اگر در بم اتاق امن احداث میشد میزان کشته شدهها این میزان نبود. زیرا در تلویزیون زن و شوهری در شب حادثه را اینگونه تشریح کردند، ساعت 1:30 شب اولین زلزله اتفاق افتاد ما دویدیم به سمت حیاط و بچهها را هم بیدار کردیم، منتها چون ایام امتحانات بود بچهها خسته بودند و به زحمت بیدار شدند گفتیم بچهها آماده باشید که زلزله آمده بیرون هم نمیتوانستیم برویم چون هوا آنقدر سرد بود که نهتنها ما هیچکس نمیتوانست بیرون برود. برای همین همه به اجبار به خانههایشان برگشتند. دوباره زلزله ساعت 3:30 اتفاق افتاد و همان ماجرا تکرار شد ولی پس از مدتی چون بیرون نمیتوانستیم بمانیم دوباره به خانه برگشتیم.وقتی زلزله ساعت 5:30 صبح اتفاق افتاد ما چون بیدار بودیم ناخودآگاه به سمت حیاط رفتیم اما سهفرزندمان زیر آوار ماندند. در واقع سهدخترشان در یک لحظه کشته شدند.
حالا اگر اتاق امن، که هزینه در حدود 300 هزار تومان داشت ایجاد میشد هزار نفر هم نمیمردند چون طراحی آن بهگونهای بود که در صورت تخریب دیگر بخشهای خانه آن اتاق از هر آسیبی مصون میماند.
این طرح را شما خودتان به تنهایی کارهای مطالعاتیاش را انجام دادهاید؟
بله، به محض اینکه به ذهنم رسید به دلیل آنکه مطمئن نبودم مشابه این طرح وجود دارد به استادان درجه یک این رشته مراجعه کردم افرادی نظیر آقای پرفسور خالوت، دکتر کاظمی از استادان دانشکده شریف به پژوهشگاه زلزله مراجعه کردم و با آقای دکتر ناطقالهی که در دنیا طراز اول هستند در بحث مقالات زلزله کار کردهاند درباره طرح صحبت کردم.
قبلا نسبت به این استادان شناخت داشتید؟
خیر همینطور رفتم و جستوجو کردم که در مورد زلزله چه کسانی طراز اول هستند که این آقایان را به من معرفی کردند و من رفتم که مطمئن بشوم که آیا این طرح بدیع هست یا نه و قبلا اجرا شده است.
واکنشها چگونه بود؟
همه تعجب کردند و تشویقم کردند که طرح را دنبال کنم گفتند این طرح جدیدی است و خوب است آن را ادامه دهی. مخصوصا آقای دکتر ناطقالهی.
این تشویقها بیشتر ترغیبم کرد تا طرح را دنبال کنم و بخشهای ناقص آن را تکیمل کنم چون طرح اولیه ماکت یک پناهگاه بود که زیاد کارایی نداشت اما کمکم طرح را تغییر دادم تا به طرح اتاق امن رسید.
مرحله اول شما سال 82 است؟
بله، این طرح را من خرداد 82 اختراع کردم. به صورت دو مدل داخل ساختمانی و بیرون ساختمانی.
پس از تکمیل طرح را کجا بردید؟
برای ثبت به ادره ثبت اختراع بردم یعنی وقتی مطمئن شدم طرح بدیع است برای ثبت اقدام کردم اما رئیس اداره ثبت اختراعات به من گفت:نمونه ساختهاید گفتم که نمیشود ساخت چون خیلی پرهزینه است گفتند پس برو با یکی از ادارات مثل شهرداری یا وزارت مسکن شریک شو وقتی نمونه ساختید آنوقت یک CD یا فیلمش را بیاورید یا بگویید ما خودمان میآییم آنجا و به نام شما ثبت میکنیم. گفتم باشد.
پس از آن چه کردید؟
به وزارت کشور نامه زدم و طرح را معرفی کردم. دقیقا2 ماه قبل از زلزله بم در هشت آبانماه 82 نامه ثبت شده آن را هم دارم بعد از یک ماه دیدم که هیچ خبری نشد آنها جواب مشخصی به من ندادند. بعد از آنجا من این طرح را به سازمان تحقیقات مسکن ارائه دادم به خانم دکتر پرهیزکار که رئیس آنجا بودند.پس از آنکه من سه نامه برای این مرکز ارسال کردم به من جواب دادند و تایید کردند که طرح من برای طبقه قدیمی مناسب و بافتهای جنوب شهر یا فرسوده و روستاها خیلی خوب است این نامه را دیماه 82 دادهاند به خانم دکتر پرهیزکار که برای من فرستادند. بعد به پژوهشگاه زلزله مراجعه کردم در آنجا آقای دکتر محمود حسینی، معاون پژوهشی خیلی من را تشویق کردند اما گفتند ما ردیف بودجه نداریم و تنها جایی که میتواند برای نمونهسازی و اجرای طرح کمکت کند شهرداری است چون بودجه دارد.
اینگونه به شهرداری وصل شدید؟
بله اتفاقا روزی بود که زلزله بم اتفاق افتاد نامه را به دفتر دکتر مازیار حسینی رئیس سازمان مدیریت بحران شهرداری که از شاگردان آقای دکتر محمود حسینی هستند تحویل دادم. به من گفتند شما نامه را اینجا ثبت کردید بروید ما خبرتان میکنیم چیزی حدود 10 روز الی 2 هفته بعد آقایی به نام دکتر روحانیمنش معاون آقای دکتر حسینی با من تماس گرفتند که راجع به این طرح با هم صحبت کنیم من به دفتر ایشان رفتم حدود یک ساعت کامل من راجع به طرح توضیح دادم. سوالیهایی کردند راجع به جزئیات و اینجور مسائل. چیزی که ایشان در طول گفتوگو تاکید داشت این بود که آقا این طرح اورجینال است گفتم من که نمیدانم شما که در این زمینه در دانشگاه آمریکا تحصیلکرده هستید شما جایی شنیدهاید اگر شنیدهای که من کاسه کوزهام را جمع کنم بروم گفت نه بنده هم اولین بارم است که میشنوم. گفتم بنابراین من آمدهام که با شما برای ثبت اختراع شریک بشوم. گفت من به شما خبر میدهم. یک هفته بعد از آن دیدار متوجه شدم که تقدیرنامهای پست کردهاند به درب منزلمان که ضمن تشکر از تلاش صادقانه شما، برای اینکه این موضوع به ما مربوط نمیشود به وزارت مسکن مراجعه کنید در صورتی که من به وزارت مسکن رفته بودم و تاییدیهای هم گرفته بودم آنها هم مرا به شهرداری حواله داده بودند اما شهرداری در این تقدیرنامه گفت به ما مربوط نمیشود.
بعد چه کردید؟
من گفتم که یک مخترع هستم و اختراع و سرگرمیهای دیگری هم داشتم رفتم سراغ کارهای دیگرم. گفتم که من به اندازه کافی تلاشم را کردهام تا ببینم چه پیش میآید. رفتم بهدنبال طرحهای دیگر یا مدل بیرون ساختمانی را که بر رویش کار میکردم.
دیگر طرح درون ساختمانی خانه امن را رها کردید؟
بله موقتی گذاشتم کنار تا زمان بگذرد.
این اتفاقات همه مربوط به سال 82 است؟
بله، دی ماه سال 82 بود البته در طول این مدت تلاشیهایی برای معرفی طرح کردم در بهمن 82 در نشریهای به نام زمینلرزه که نشریهای تخصصی انجمن زلزله ایران است مقالهای را در معرفی خانه امن به چاپ رساندم. در این مجله تمام اساتید زلزله عضو هیات تحریریه هستند به مقاله من با اینکه نشریهتقریبا 30 صفحه بیشتر ندارد 4 صفحه اختصاص دادند یک بیوگرافی هم از من نوشتند و در پایان هم نقد و بررسی کردند گفتند که چه محاسنی و چه معایبی دارد روزنامه جامجم هم با من مصاحبهای داشت چون موضوع زلزله بم داغ بود از این بحثها استقبال میشد. ماهنامهراهوساختمان به مدیریت آقای دکتر شجاعیان هم مصاحبهای با من کردند. دیگر قضیه را رها کردم تا اینکه در تابستان 83 روزنامه همشهری دوباره مقالهای را درباره اتاق امن چاپ کرد. ولی اسم مرا در مقاله ننوشت فقط نوشته بود این آقا، این مخترع اسم به نام سلیمی داخل مقاله نبود. من رفتم به دفتر روزنامه رفتم و اعتراض کردم که چرا اسم مرا ننوشتهاند عذرخواهی کردند و گفتند که اشتباه شده است. 2 روز بعد یک اصلاحیه نوشتند مبنی بر اینکه ما از حضور آقای سلیمی عذرخواهی میکنیم اسم ایشان از قلم افتاده بود. ایشان اولین مخترع اتاق امن نهتنها در ایران بلکه در جهان هستند که من این روزنامه همشهری را دارم در تابستان 83 بود روزنامه همشهری بنده را به عنوان اولین مخترع اعلام کرد.
بعد از آن در اسفند 83 که با همسرم خرید عید رفته بودیم دیدم که در صفحه اول روزنامه همشهری با فونت درشت نوشته است که اتاق امن توسط کارشناسان شهرداری اختراع شده است. (روزنامهاش را هم دارم) من و خانم از این موضوع شوکه شده بودیم من فکر کردم که خواب میبینم طرحی که یک سال بود ازش هیچ خبری نبود یک مرتبه اینچنین سروصدا کرد. 19 اسفند 82 بود شب عید بود من هیجانزده متن را نگاه میکردم. دیدم بله این آقایان در طی یک سالی که ما در سکوت بودیم از دی ماه 82 تا الان که بنده از همه جا بیخبر بودم مخفیانه روی طرح کار کردهاند.
کدام آقایان؟
آقای مازیار حسینی آقای علیاکبر محرابیان، آقای موسی مظلوم.
بر چه اساسی این حرف را میزنید.
طبق شواهد و مصاحبههایی که خودشان داشتند.آنها در مصاحبههایشان گفتند ما به شکل محرمانه روی این طرح کار میکردیم. در بیابانهای سعادتآباد که زمینش متعلق به شهرداری تهران بود یک ساختمان 3 طبقه را نمونهسازی کردند. اتاق امن در آن به کار بردند و آدمک گذاشتند، پس از اتمام کار با زلزله مصنوعی این ساختمان را خراب کردند از تمام مراحلش فیلم و عکس تهیه کردند، ساخت، تخریب و... .بعد که این کارها را انجام دادند به قول خودشان دیدند این طرح جواب داده چون اتاقک امن سالم مانده بوده و بقیه آپارتمانها تخریب شده بودند. آدمکهایی را که خودشان میگویند حتی به صورت ایستاده گذاشته بودند تکان نخورد دقیقا آنچه ارائه شد طرح من بود اما دیدم که هیچ اسمی از بنده نیست. من خودم تحویل شهرداری داده بودم، رسید داشتم خودشان تقدیرنامه برای من فرستاده بودند اما اسمی از من نبود حالت بدی به من دست داد متوجه شدم که یک حرکت زشتی انجام دادهاند، طرح من را به اسم خودشان معرفی کردهاند.
بعد چکار کردید؟
بعد از این ماجرا آرام و قرار نداشتم به شدت عصبی شده بودم و خیلی این طرف و آنطرف رفتم با دفتر آقای مازیار حسینی تماس گرفتم به منشیاش گفتم به آقای دکتر بگویید که چرا طرح من به اسم دیگری ثبت شده است. دکتر حسینی وقت ملاقات نمیداد اما از طریق منشی به من پیغام داد که به من هیچ ربطی ندارد. به آقای محرابیان بگویید. گفتم آخه این طرح من چطور به دست آقای محرابیان رسیده، خانم منشی گفت: آقای دکتر گفتند که هیچربطی به من ندارد و
این موضوعات مربوط به چه زمانی است؟
این موضوع شب عید است (اسفند 83) چند روز بعد از درج آگهی، خودم را به آقای محرابیان معرفی کردم و گفتم این رسید، تقدیرنامهای را که آقای مازیار حسینی داده بود، نشان دادم.
واکنش محرابیان چه بود؟
گفت بروید پیش خودشان (مازیار حسینی رئیس سازمان مدیریت بحران) مگر از شما تعریف و تمجید نکردهاند خب از ایشان جوابتان را بگیرید، بنده عرض کردم که ایشان گفتن که از شما جواب بگیرم محرابیان گفت اصلا طرح شما چه چیزی است برایش توضیح دادم. در جواب من گفت خب طرح ما فرق میکند، من گفتم چه فرقی میکند من تیرآهنها را ضربدری زدهام، شما افقی زدهاید اینکه تاثیری ندارد به هر حال اتاقک است هیچ ربطی ندارد.گفت رشته تخصصی شما چیست؟ گفتم مدیریت گفت خب رشته شما اصلا هیچ تخصصی ندارد. در جوابش گفتم خب آقای محرابیان این حرفها یعنی چه شما باید جواب من را بدهید. این طرح ما مثل یک نیمه سیب است بنده برای طرح اتاق امن از شهرداری رسید دارم. این کار شما معنی بدی میدهد. بعد دیدم یک زونکن خیلی بزرگ و خاص که داخلش پر از عکس و CD بود نشانم داد، گفت: ببینید ما اینجا نمونهسازی کردهایم. کلی فیلم و عکس گرفتیم، این پکیج را بردهایم لندن ایراد گرفتند برگرداندهاند دوباره درست کردهایم و فرستادهایم در لندن ثبت اختراع شده در تهران هم همینطور حالا شما از راه رسیده با توجه به اینکه رشته تخصصیتان هم مدیریت است میگویید که طرح مال خودتان است. گفتم آقای محرابیان عزیز اگر همین چند برگ و توضیحات اولیه بنده نبود این پکیج به قول شما قطور هم وجود نداشت شما طرح و ایده مرا برداشتهاید و نمونهسازی کردهاید. خب اگر من هم این سرمایه را داشتم قطورتر از این پرونده تشکیل میدادم آزمایشات مجهزتر از این انجام میدادم در ضمن آزمایشات شما هم خیلی ایراد فنی دارد، اعتبار علمی ندارد ولی به هر حال این کار رو هم کردهاید این دلیل نمیشود، شما برای انجام این کار بودجه داشتهاید من نداشتم، آمدم با شما شریک بشوم و بگویم آقا بودجه را بیاورید با هم کار کنیم شما به تنهایی بودجه را برداشتید و خودتان کار کردهاید و طرح را به نام خودتان ثبت کردهاید. حدودا یک ساعت با یکدیگر بحث کردیم ولی نتیجهای نداشت بنابراین با عصبانیت از اتاقش بیرون آمدم. حدود 6 روز بعد آقای ترابی که هم اتاقی محرابیان بود با بنده تماس گرفت.
شما مگر شماره تماستان را داده بودید؟
بله داده بودم چون نامههای زیادی به شهردار آقای احمدینژاد، شخص آقا محرابیان و آقای مازیار حسینی در همین مدت کوتاه نوشته بودم و در این نامهها همیشه شماره تماس مینوشتم. خلاصه آقای ترابی تماس گرفتند که آقای محرابیان از آن روزی که شما تشریف بردهاید خیلی ناراحت هستند دوست ندارند که کسی از ایشان آزرده باشد میخواهند دوباره شما را ببینند، من گفتم اگر بحث جدیدی است بیایم دیدم تاکید دارند فردای آن روز یعنی دقیقا یک هفته بعد از دیدار اولی با محرابیان روز دوشنبه 4 بعدازظهر این دیدار انجام شد. رفتم و دیدم دوباره همان آقای ترابی بهاتفاق آقای محرابیان در اتاق هستند. این بار و بر خلاف دفعه قبل آقای محرابیان برخورد خوبی داشت. خیلی تعارف کرد و از پشت میزشان آمد و کنارم نشست با میوه و شیرینی هم پذیرایی کرد. به محض اینکه شروع کرد به صحبت دقیقا این جمله را به کار برد، گفت: یعنی شما میگویید که ما طرح شما را دزدیدهایم. وقتی این حرف را زدند من یک مقدار شک کردم و پیش خودم گفتم نکند که در حال ضبط کردن صدای من هستند چون بیمقدمه این چنین حرفی را زد کمی محتاط شدم و جواب دادم نخیر من نمیگویم شما طرح مرا دزدیدهاید من گفتم شما طرح مرا به اسم خودتان ثبت اختراع کردهاید. حالا اسمش هرچی هست، من نمیدانم اسمش دزدی است یا خیر. دوباره بحث کردیم دیدیم که باز همان صحبتهاست و حرف جدیدی نیست. بعد از نیم ساعت و 3 ربع بحث کردن دوباره من با عصبانیت خارج شدم و گفتم من به دادگاه شکایت میکنم. گفت شما اگر خیلی ناراحت هستید بروید پیش آقای احمدینژاد گفتم من با ایشان هیچ کاری ندارم. اسم شما در ثبت اختراع آمده و همه هم میگویند شما مدیر پروژه هستید من فعلا مشکلم را با شما باید حل بکنم با آقای احمدینژاد کاری ندارم.
آقای محرابیان واکنش خاصی نشان ندادند؟
چرا، گفت ما در حال چاپ یک ویژهنامه هستیم.چند هفته دیگر در روزنامه همشهری از زیر چاپ بیرون میآید و شما تازه از راه پیدا شدهاید و کاری هم که نکردهاید.
منظورش از کاری نکردهاید، چه بود؟
گفت: شما هیچ کاری نکردهاید فقط یک طرحی دادهاید. من هم پاسخ دادم این مسلم است هر اختراعی از ایده ساده شروع شده همین تلفن همراه را اگر به آقای گراهام بل که تلفن را اختراع کرده، بدهید نمیداند چه هست ولی اختراع ایشان بود. هواپیما با آن عظمتش ابتدا دو تا تخته را به یکدیگر میخ زدند گفتم شما آدم علمی هستید شما فوق لیسانس عمران هستید از شما بعید است اینجوری حرف زدن این حرف منطقی نیست کتاب فارسی چهارم ابتدایی را مطالعه کنید در توضیح داستان اختراع تلفن آقای گراهام بل در متن کتاب نوشته که هر اختراع بزرگ از ایده ساده شروع شده و شما این ایده ساده را از بنده گرفتهاید. بعد خوردیم به تعطیلات عید و سال بعد. من رفتم روزنامه همشهری بخش ایرانشهر سال 84. چون شنیده بودم که قرار است ویژهنامه در اینباره چاپ کند.با مسوول ویژه نامه صحبت کردم گفتم این طرح مال من است و شما در حال چاپ ویژهنامهای درباره آن هستید شما نباید این کار را بکنید چون طرح من مصادره شده و این کار شما اشکال دارد. او خیلی عصبانی شد و با حالت ناراحتی گفت که به بنده هیچ ربطی ندارد من مامورم و معذور. شما مشکلتان را با آقای محرابیان حل کنید به ما دستور دادند باید چاپ کنیم. بعد از آن من خیلی ناامید برگشتم اما به جاهای متعددی مراجعه کردم به آقای چمران و اعضای شورای شهر نامه نوشتم پیش آقای شریعتمداری عضو شورای شهر در دانشگاه علم و صنعت رفتم. منتظر شدم که از سر کلاس بیرون بیایند. وقتی ماجرا را توضیح دادم گفت ما کاری نمیتوانیم بکنیم. گفتم آقای دکتر این طرح دزدیده شده شما عضو شورای شهر هستید باید از طرح من دفاع بکنید. آقای دکتری را که همکارش بود، صدا کرد.
اسمش چه بود؟
اسمش الان در خاطرم نیست ظاهرا آن آقا معاون آقای احمدینژاد
بود، گفت آقای دکتر ایشان حرفهای جالبی دارند مرا به اتاقش برد و گفت قضیه چیست گفتم چنین چیزی است و من چنین طرحی را پارسال ارائه دادهام و الان آقای محرابیان، آقای احمدینژاد و آقای مازیار حسینی میگویند این طرح برای ماست و خیلی هم تبلیغ میکنند. ایشان گفت بله اتفاقا این طرح به ذهن خود من هم قبلا رسیده بود یک شب در عالم خواب و بیداری بودم گفتم بهتر است که با چوپ و خرید چند ستون از چوب اتاقم را محکم درست کنم که یه وقت اگر زلزله آمد من با بچهها و خانم در امان باشیم. طرح سادهای است این جواب یک آقای دکتر عمران که استاد دانشگاه است به من بود. گفتم آقای دکتر ببخشید پس جواب بنده، شما که تخصصتان این است مدیر پروژه عمران هستید استاد دانشگاه هستید این طرح اگر به ذهنتان رسید برای اجرایش چه کار کردید.آنجا هم نتیجه نگرفتم. آقای شریعتمداری و شورای شهر هیچ کاری نکردند رفتم پیش آقای چمران وقت ملاقات نداد 3 – 4 بار رفتم رئیس دفترشان کاملا بنده را میشناسد نامه هم دادم به آقای چمران و ثبت دفترم هم کردم بعد دیدم ایشان پاراف کرده برای بایگانی و هیچ جوابی به من نداد. آقای چمران متاسفانه خیلی بیتفاوت بودند از آقای حمزه شکیب هم که حتی در بحث اتاق امن در ویژهنامه اظهارنظر هم کرده بود بارها وقت گرفتم گفت وقت ندارم.
با شخص آقای احمدینژاد ارتباطی نگرفتید؟
نامههای زیادی برایشان ارسال کردم اما بی نتیجه بود دوباره رفتم پژوهشگاه زلزله دست به دامن آنجا شدم. آقای دکتر محمود حسینی که معاون پژوهشی ضد زلزله دقیقا در جریان قضیه بودند. آقای دکتر سروقد مقدم دبیر انجمن زلزله هم همینطور. خلاصه آنان لطف کردند نامهای از طرف پژوهش زلزله به صورت رسمی به شخص آقای احمدینژاد نوشتم مبنی بر اینکه جناب آقای احمدینژاد همکار محترم در دانشگاه علم و صنعت آقای فرزاد سلیمی مخترع اتاق امن است و ایده اولیه از ایشان است. برای اولین بار سال گذشته طرح را به ما عرضه کرد ولی ما بهدلیل کمبود امکانات و بودجه به شما (شهرداری) معرفی کردیم. متاسفانه الان شهرداری ادعا میکند که ثبت اختراع برای شهرداری است و از آقای سلیمی هم هیچ اسمی برده نشده است، در نامه درخواست اصلاح شده بود.
آقای احمدینژاد بعد از نامه چه دستور داده بودند؟
کپی نامه را دارم پارافهای مختلفی زیر نامه خورده.
آقای احمدینژاد چه پاراف کردند؟
رئیس دفتر ایشان آقای شیخالاسلام پاراف کرده بود به آقای محرابیان
که جوابشان را بدهید محرابیان در دو صفحه به پژوهشگاه زلزله پاسخ دادند ولی متاسفانه این جزو مسائل شرمآوری است که در پرونده «اتاق امن» است چون دو صفحه نامه با لحنی توهینآمیز به پژوهشگاه زلزله و آقای محمود حسینی که خودشان استاد زلزله هستند و فردی بسیار وارسته و ارزشمند هستند نوشتند.
پس از این طریق هم نتیجه نگرفتید
خیر، بعد از آن تبلیغات شروع شد که در این فاصله با بحث انتخابات ریاست جمهوری همراه بود آقای احمدینژاد هم کاندیدا شد.
در سطح شهر تابلوهای12 متری برای تبلیغ اتاق امن زدند. سایت اینترنتی ویژه برای آن راه انداختند بعد در آن آورده بودند که این طرح متعلق به شهرداری تهران است و هیچکس حق دخل و تصرف در آن را ندارد و حقش محفوظ است آقای احمدینژاد هم تبلیغات گستردهای کرده بود در انواع روزنامهها.
چه میگفتند؟
آقای احمدینژاد میگفت که کارشناسان شهرداری اتاق امن را اختراع کردهاند. طرح ابتکاری شهرداری تهران است شخص آقای احمدینژاد هم مصاحبه میکرد و کسی به جز ایشان راجع به اتاق امن مصاحبه نکرد. حتی آقای محرابیان هم هیچ حرفی راجعبه اتاق امن نزده چیزی حدود یک ماهی آقای احمدینژاد تبلیغات گستردهای کردند و گفتند که روی این طرح حدود 30 هزار نفر ساعت کار شده و 60 آزمایش تخصصی انجام شده و 1200 مقاله بینالمللی و خارجی مطالعه شده و طرحی است که کارشناسی شده و بسیار کارایی دارد این طرح تنها راه مقابله با زلزله است. اینها عین همان گفتههایی است که در مصاحبه آورده شده.
آقای احمدینژاد آن زمان در جریان بودند که شما طراح این طرح هستید؟ شاید اطلاع نداشتند؟
من به قدری نامه داده بودم که حد نداشت به صورت مسلسلوار نامه میدادم.
بعد از آن آقایان درگیر انتخابات شدند. ولی در جریان همین نامهنگاریها و در نزدیک انتخابات آقای احمدینژاد به یکی از نامههای بنده دستور بررسی داد اگر حق با ایشان است باید در تمامی تبلیغات اصلاح شود و نام ایشان ذکر شود. عین دستورشان که نامه رسمی است وجود دارد. آقای شیخالاسلام رئیس دفترشان پاراف کرده بود برای آقای اعلایی مدیر کل روابط عمومی منشی او با منزل تماس گرفت که آقای اعلایی میخواهد شما را ببیند، رفتم پیش آقای اعلایی.
گفت که آقای احمدینژاد دستور داده که من به این موضوع رسیدگی کنم بعد از اینکه مدارک من را دید و در یک نامه خوب و کاملی نتیجه را به آقای احمدینژاد جواب دادند که جناب آقای احمدینژاد بنا به دستور شما بررسی کردیم بر اساس مدارک و نامهها حق با ایشان است و اسم ایشان باید به عنوان اولین طراح اتاق امن اصلاح شود و در تبلیغات بیاید این نامه در 5/4/84 بود درست روزی که آقای احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور انتخاب شدند. طبعا نامه بلاتکلیف رها شد و همه آنها به صورت اتوبوسی به نهاد ریاستجمهوری رفتند و دیگر کسی در شهرداری نبود که به نامهها پاسخ بدهد، مدتی گذشت حدود یک یا 2 ماه بعد متوجه شدم آقای اعلایی مدیرکل تشریفات ریاستجمهوری
بعد چه کردید؟
مجبور شدم شکایت کنم من در قسمت خواندگان اسم 4 را نوشته بودم یعنی از 4 نفر در آن واحد شکایت کرده بودم در جدول.
آقای دکتر احمدینژاد، آقای علیاکبر محرابیان آقای مازیار حسینی و موسی مظلوم.
چرا آقای مظلوم؟
چون شنیده بودم که اسم ایشان در ثبت اختراع بود. در ثبت اختراع اسم آقای محرابیان و آقای مظلوم بود وگرنه من آقای مظلوم را ندیده بودم و نمیشناختم ولی چون اسمش در ثبت اختراع بود و در ویژهنامه هم عکس ایشان چاپ شده بود و به عنوان دبیر پروژه معرفی شده بود از او شکایت کردم.
و چرا آقای احمدینژاد؟
اتفاقا دادیار هم همین را گفت و پرسید چرا از آقای احمدینژاد چرا اینجا به عنوان خوانده ردیف اول شکایت کردهاید.
گفتم چون تمام کارها با مسوولیت ایشان انجام شده و طبق مستندهایی که بنده دارم آقای مازیارحسینی تعریف کرده چون زلزله بم اتفاق افتاده بود آقای احمدینژاد نگران تهران بودند آمدند به همه اخطار دادند که برای تهران راهحل بدهید که ما طرح اتاق امن را به ایشان ارائه کردیم. آقای مازیار حسینی گفته طرح اتاق امن را به آقای احمدینژاد ارائه کردیم و ایشان این طرح را پسندیدند و دستور پیگیری و اجرا دادند. این جمله خیلی مهم است چون بعد از این میخواهم به موضوعی اشاره بکنم که اهمیت زیادی دارد.
بعد از آن گفتم چون آقای احمدینژاد هم شهردار هستند این قضیه به ایشان هم بر میگردد که گفتند نه اسم ایشان را لاک بگیرید تا من دادخواست شما را بپذیرم. من هم همین که دادخواست را نوشته بودم ترسم داشتم. آقایان دیگر رئیسجمهور شده بودند و ایشان هم مشاور رئیسجمهور بود جو از لحاظ روانی مساعد نبود من اولین نفری بودم که در این وادی قدم میگذاشتم یعنی علیه رئیسجمهور دادخواست میدادم. بنابراین تسلیم نظر خانم دادیار شدم گفتم باشد با دستوردادیار لاک گرفتم پروندهها را دادم و 2 آبان 84 شکایت کردم.
یک ماه بعد اولین جلسه دادگاه تشکیل شد و آقای دکتر مظلوم به جلسه دادگاه آمدند. آقای مظلوم تا مرا دید گفت به من بگو که باید بیایم وقتم را با توی بیسواد در دادگاه تلف کنم.
من به ایشان گفتم الحمدلله خداوند شما آدم باسواد را محتاج من بیسواد کرده که بیایید طرح من بیسواد را به اسم خودتان ثبت اختراع کنید.
شما قبلا آقای مظلوم را دیده بودید؟
بله. ایشان عضو هیات علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی است، در نارمک هم با آقای محرابیان و احمدینژاد همسایه است. بار دوم که رفتم پیش آقای محرابیان شواهدی خوب گیرم آمد.
چه شواهدی؟
در دیدار دوم آقا محرابیان به من گفت: چرا اینقدر حساسیت نشان میدهید شما نیت خیری دارید و میخواهی جان انسانها را نجات بدهی بنده نیز میخواهم چنین کاری بکنم حال چه فرقی میکند این طرح به اسم بنده باشد یا شما. گفتم جناب آقای محرابیان اگر عکس و اسم خودتان را در ویژهنامه چاپ نمیکردی من میگفتم که نیت شما خیر است ولی چون با امکانات شهرداری این کار را کردهاید اینچنین شعارهایی را برای من ندهید نکته دیگر بحث بر سر ایده اختراع بود.
به محرابیان گفتم: اصلا همه ایرادها به کنار من از شما سوالی دارم، مگر شما نمیگویید که شما 3 نفرآقای احمدینژاد، آقای محرابیان و آقای مظلوم اختراع کردهاند. گفت چرا. سوال کردم یک اختراع در یک زمان به ذهن 3 نفر نمیرسد حتما ابتدا به ذهن یکی از شما رسیده کدامتان اولین نفر بودید؟ گفت به ذهن آقای دکتر مظلوم که استاد دانشگاه هم هستند و رشته تحصیلیشان هم این است.
پیش آقای مظلوم رفتم و اولینبار دانشگاه دیدمش. خودم را معرفی کردم کمی جا خورد همان سوال را از آقای مظلوم پرسیدم در جواب گفت شما خبر دارید که ما کتاب چاپ کردیم، گفتم خیر، گفت در ماشین دارم بیا تا یک نسخه هدیه کنم. از اتاقش تا پارکینگ حدودا 10 دقیقه در راه بودیم مسافت خیلی طولانی بود من در این فاصله پرسیدم از شما یک اسم میخواهم این طرح به ذهن کدامیک از شما زودتر رسید.
گفت الان کتاب را میدهم داخل کتاب نوشته شده اسم را نگفت از داخل ماشین نشان یک نسخه از آن کتاب را به من داد. بعد نشست داخل ماشین و با سرعت رفت من هر چه گشتم که متوجه شوم اسم چه کسی داخل کتاب نوشته شده اما چیزی نبود یعنی هیچکس جرات نکرد به صراحت بگوید چه کسی این طرح را اختراع کرده چون میدانستند که این طرح را از جای دیگری برداشتند این جسارت را نداشتند فقط گفتند طرح ابتکاری شهرداری تهران.
در دادگاه چه اتفاقی افتاد؟
قاضی ارجاع کرد برای کارشناس. چون آقایان مدعی بودند که طرح ما فرق میکند و هیچ شباهتی به طرح این آقا ندارد ادعای اولشان این بود که قاضی در سوالاتی از کارشناس پرسید از قاضی آیا این دو طرح یکی هستند یا خیر متفاوتاند.
کارشناس جواب داد این دو طرح کاملا شبیه به هم است. طرح آقای فرزاد سلیمانی چون در سال 82 در روزنامههای مختلف چاپ شده مقدمتر از طرح خواندگان است.
یک ماده قانونی در قانون ثبت اختراعات است که اگر کسی طرحی را در رسانهها به یک شکلی علنی کند همان روز میشود روز ثبت اختراعش. حتی اگر ثبت اختراع نکرده باشد و اگر بعد از آن تاریخ کسی برود و ثبت اختراع کند ثبت اختراعش باطل است ماجرای من هم همینطور بود اما مسائل دیگر به آن اضافه شد و آن اینکه آقایان تصادفی نیامدهاند طرح مرا کپی بردارند طرح من در اختیارشان بود که برداشتند به نام خودشان ثبت کردند نه اینکه به صورت تصادفی باشد یا اینکه اینها هم به ذهنشان این طرح رسیده است.
بعد از نظر کارشناس چه واکنشی از طرف خواندگان اتخاذ شد؟
قبل از اینکه به این سوال جواب دهم باید یک نکته را بگویم، عنوان اختراع ثبت شده از سوی محرابیان و مظلوم ایمنی ساختمان با بافت فرسوده در مقابل زلزله بود که کارشناس اعلام نظر کرده بود این عنوان با طرح و اجرای اتاق امن همخوانی ندارد، چون آقایان در مصاحبهها گفتهاند اتاق امن اما عنوان اختراع فرق داشت.
نظر کارشناسی رفت برای دادگاه و دادگاه ابلاغ کرد وکیل آنها کلی اعتراض نوشته بود که این آقای کارشناس تخصصش را ندارد و بیسواد است. من تقاضای 3 نفر کارشناس دارم که قاضی پذیرفت.
اینها در چه سالی انجام شد؟
فکر میکنم وارد سال 85 شده بودیم. یا اواخر 84.
اما در این مرحله کار کمی طول کشید.
چرا؟
فکر کنم تحت فشار بودند و حتی در مراحلی قصد استعفا داشتند اما سرانجام نظر کارشناس اولیه را پذیرفتند.
وکیل این دو نفر مجددا تقاضای 5 کارشناس را داد این بار که قاضی رای صادر کرد به این مضمون که به علت تقلید و مشابهسازی، ثبت اختراع آقایان باطل و به نام فرزاد سلیمی منتقل میشود. وکیل آنها اعتراض کرد. رفت برای دادگاه تجدیدنظر در آنجا متاسفانه آنجا بیش از حد معمول طول کشید.
چه سالی؟
تقریبا مهرماه 87
حکم قاضی چه زمانی صادر شد؟
یک ماه قبل از آن در تابستان 87 حکم قاضی صادر شد.
یعنی شما از سال 85 تا 87 در رفت و آمد بودید برای گرفتن حکم؟
بله البته من سال 84 شکایت کردم.
از سال 84 تا 87 سهسال طول کشید تا حکم صادر شود?
بله. اطاله دادرسی بود. چون یکی از ترفندهای آقای وکیل آقایان این بود که به یک بهانهای حکم به عقب بیندازد. مثلا آمدند قضیه را دور زدند و رفتند سراغ دفاعیه دیگری گفتند اصلا میدانید چی است طرح را نه ما اختراع کردیم نه آقای سلیمی بلکه یک آقای انگلیسی مخترع آن بوده که در سال 1950 کتابی در آن باره نوشته این باز مشکلات دیگری ایجاد کرد که شما میگویید این طرح از طرف یک آقای انگلیسی است پس چرا به اسم خودتان ثبت کردهاید چه جوابی دارید البته من بعدا تحقیق کردم و دیدم این حرف موضوعیت ندارد، این آقا یک قفس توری برای جنگ جهانی دوم برای مقابله با بمباران هوایی ابداع کرده که ظرف و عتیقهجات را در آن بگذارند که زیر آوار نماند یا اگر شد 2 تا آدم به صورت درازکش میتوانند داخلش بروند، چون در بمباران هوایی از 15 دقیقه قبل آژیر میکشند و مردم متوجه میشوند که قرار است بمباران نزدیک است، ولی زلزله که اینچنین نیست، زلزله ناگهانی است و 2 الی 3 ثانیه بیشتر وقت نداری، در بمباران هوایی یک ربع طرف وقت دارد. بنابر این رد شد.
قاضی تجدید نظرهم اردیبهشت ماه سال حکم داد یک ماه طول کشید تا حکم از تایپ بیرون بیاید و رای ابلاغ شود رای هم قطعی بود و آخر اردیبهشت 88 به من ابلاغ شد.
در طول این مدت کار را از مسیر دیگر پیگیری کردید؟
بله از طریق حاج داوود احمدینژاد و آقای غرقی رئیس شکایتهای مردمی.با حاج داود 45 دقیقه درب منزلش صحبت کردم موضوع را توضیح دادم گفت مساله زیاد مهمی نیست حاج داوود اصلا به تحقیقات زلزله اعتقاد نداشت و میگفت نمیتوان از این طریق با زلزله مقابله کرد طرح خاص خود را داشت.
چه طرحی؟
معتقد بود با توجه به آنکه بر اساس تحقیقات مختلف حیوانات کمی زودتر از انسان زلزله را متوجه میشوند در چهار گوشه تهران چهار طویله احداث کنیم و تجهیز آنها به علایم هشداردهنده به محض دریافت علایم سیستم هشدار به صدا درآید تا از این طریق مردم از وقوع زلزله متوجه شوند.
برای شما کار خاصی انجام نداد؟
چرا نامهای داشتم که به دفتر تحویل داد البته فکر نمیکردم این کار را کند اما انجام داد ولی جوابی دریافت نکردم آقای غرقی هم پس از مدتی پیگیری گفت به من مربوط نیست.
احتمالا آقای احمدینژاد مطلع نشده و گرنه در سال 84 به دنبال احقاق حق بود.
من 4 سال جان کندم ابتدا چنین نظری داشتن اما بعد به نتایج دیگری رسیدم.
چه نتایجی؟
من سه سال مزاحم یکی از معتمدان نظام میشدم که الان نمیتوانم نام ایشان را بیاورم در جریان کار قرارش دادم ابتدا باور نمیکرد و قصد ورود به ماجرا نداشت اما بعد از رای دادگاه قصد میانجیگری داشت و اواخر سال قبل با آقای احمدینژاد شخصا در این باره حرف زده بود. آقای احمدینژاد عصبانی شده و گفتند که این آقا برای خودش گفته این طرح مال من بوده و به آقای محرابیان هدیه دادم که به اسم خودش ثبت کند.
مطمئنید؟
بله. این شخص که آدم متینی است خودش بدون واسطه شنیده بود و برای من نقل کرد. او شاهد است و چون انسان متدینی است دروغ در کارش نیست.
شاید واقعا به ذهن آقای احمدینژاد هم رسیده؟
به چند دلیل نمیشود. اول صحبت آقای محرابیان که گفت به ذهن آقای مظلوم رسیده، دوم مصاحبه آقای مازیار حسینی، رئیس سازمان مدیریت بحران که در مصاحبهای با خبرنگاران اعلام کرد: این طرح به آقای احمدینژاد ارائه شد و ایشان آن را پسندیدند نکته سوم نامه ایشان قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 اگر طرح مال خودش بود چرا دستور بررسی داد، کدام حرفش درست نامه رسمی یا ادعای آنکه طرح ایده خودش بوده.
با این حساب قضیه را چگونه پیگیری میکنید برای شما با احقاق حق تمام شده؟
نه قصد دارم دنبال کنم چون ماجرا چند بعد دارد.
در دادگاه اول فقط راجع به ابطال ثبت اختراع شکایت بررسی میشد و به مسائل دیگر وارد نمیشد اما راجع به ضرر و زیان باید کیفری اقدام کرد.
این کار را میخواهید انجام دهید؟
بله این قضیه از چند بعد قابل پیگیری است آقای احمدینژاد همهجا گفتهاند که طرح برای شهرداری تهران است و حقوحقوق برای شهرداری محفوظ است. پس چرا به نام شخص ثبت اختراع شده آیا این سوءاستفاده از عنوان دولتی نیست. تمام هزینههای اجرای طرح با منابع شهرداری بوده پس چرا به اسم آقای محرابیان ثبت شده چرا به اسم شهرداری ثبت نشد چون فرد این کار را نکرده و با بودجه دولتی انجام شده باید به اسم دولت ثبت اختراع شود.
به اسم اتاق امن آقای مظلوم رفته 2 بار هم استرالیا. تاریخهای سفرش را هم دارم مالزی رفته ایتالیا رفته و راجع به اتاق امن کنفرانس داده. چرا؟ میدانید در این چهار سال چه بر سر خانواده من آمده زندگی خانواده 4 سال زیر سایه اتاق امن بود یک بار دخترم از عصبانیت تمام کاغذها را پاره کرد هنوز کاغذ پارهها را دارم خسته شده بود از این مساله. چهار سال دویدم. خانم من جانباز شیمیایی است 4 سال زندگیاش وقف یک طرح شده بود که از شوهرش دزیده بودند آیا اینها قابل پیگیری نیست. منتظر واکنش آقایان هستم اگر همچنان مغرورانه برخورد کنند حتما شکایت خواهم کرد