این یادداشت که به علت حاکم بودن فضای سانسور، در مطبوعات ایران امکان انتشار نیافت، برای «موج سبز آزادی» ارسال شده است.
حسين شريعتمداري در يادداشت روز دوشنبه خود، یعنی فردای روزی که اعترافات ابطحی و عطریانفر از تلویزیون پخش شد، نكته مهمي را مطرح كرده بود که با تامل در آن میتوانیم مواضع و موقعيت خود و آنها را شفافتر درک کنیم سوال شریعتمداری این بود " اكنون فرض مي كنيم كه متهمان تحت فشار وادار به اعتراف شده اند - فرض محال كه محال نيست- خب! حالا بايد از سران فتنه پرسيد، وقتي «ژنرال» هاي شما تحمل چند روز زنداني كشيدن را ندارند و بلافاصله بعد از جدا شدن از زندگي مرفه خويش، به هر چه كه از آنها خواسته شود تن مي دهند؟! اولا؛ چرا بچه هاي مردم را فريب داده و آنان را با سوءاستفاده از اعتمادي كه به شما كرده اند، با چماق و كوكتل مولوتوف به ميدان مي فرستيد؟ ؟! ثانياً؛ چرا وقتي ژنرال هاي شما با حرارت ديگران را به آشوب و بلوا دعوت مي كردند، آنها را دروغگو! نمي دانستيد و به عنوان قهرمان! از آنان ياد مي كرديد؟! "
بياييد كمي درباره اين جملات تامل كنيم.
بنيان استدلال شريعتمداري حاوي نكات مهمي است اول اينكه الگوي رهبري كه در ذهن شريعتمداري است الگويي است كه در آن رهبران ميميرند تا "قهرمان" شوند.
تاريخ بشر با چنين الگويي آشنايي ديرينه دارد. تاريخي كه سياستمدار براي مردن وارد سياست ميشود وبرای قهرمان شدن می میرد ، آدمها مثل برگ خزان کشته میشوند ولي نامشان باقي ميماند. در چنین الگویی است که زندانیان را وادار به اعتراف میکنند هرچند میدانند که فردای روز آزا د ی اعلام میکند تحت فشار اعتراف کرده است اما مهم این است که زندانی، قهرمان توده ها نشود.
بعد از كودتاي 28 مرداد، ندامتنامههاي سران حزب توده يكييكي در روزنامهها چاپ ميشد و بدنه حزب توده سرخورده و درمانده از این که اين چه رهبراني هستند كه زير شكنجه تاب نميآورند؟ و همین سوالهایی که امروز شریعتمداری از ما میپرسد از خود پرسیدند و از حزب بریدند. و در اين فضا بود كه خسرو روزبه كه اعتراف نكرد قهرمان شد خسرو روزبهاي كه به راحتي آب خوردن آدم ميكشت آدم هایی که میتوانستند "رفقای خودش" باشند .
در دنياي سنتي و با الگوهاي ما قبل مدرن «مرگ» ميتوانست رهبران را طاهر كند و مقدس سازد چنان که هرکدام مبدا مذهب جدیدی شوند و ديگر سوال كردن از عملكرد آن رهبر فاقد معنا بود. بعد از مرگ آن " قهرمانها " ما با قديسان طرف بودیم كه پاي استدلال در برابرشان چوبين ميشد. ديگر براي تودهايها اگر ميخواستی استدلال كني كه كشته شدن خسرو روزبه توسط رژيم شاه نميتواند مانع از بررسي عملكرد او شود قابل فهم نبود چرا كه خسرو روزبه قهرمان بود او در زندان کشته شده بود. و باز در این الگوست که "توده ای تواب" بیرحمترین بازجوها میشد چرا که میخواست حقارتش را با رفقایش تقسیم کند.
اما امروز الگوي ما فرق كرده است. افرادي كه مخاطب اين اعترافات هستند درس خواندهاند، دانشگاه رفتهاند، استدلال ميكنند براي آنها مردن زير شكنجه ارزش نيست. آنها براي دفاع از «زنده بودن» و به رسميت شناخت زيستشان در اين مملكت است كه اعتراض ميكنند. گذشت آن زماني كه « در رد تئوري بقا» رساله مينوشتند الان همه حرف از " اثبات تئوري بقا" است جنبش فعلی جنبش چريكي نيست كه "قهرمان" بخواهد. جشن سبز، براي سبز ماندن احتياج به حيات دارد. پس نه با اعترافات كسي سرخورده ميشود و نه از كسي ميخواهد كه زير شكنجه بميرد و از بيم مرگ حرف بازجوييهايش را تكرار نكند .به تيتر روزنامههاي فرداي اعترافات نگاه كنيد، طنزهايي كه در اين باره نوشتند بخوانيد، الله اكبرهايي كه بلندتر از هر شب گفته را بشنويد همه حكايت از آن دارد كه جنس اين جنبش با تمام الگوهاي قبل فرق دارد كسي سرخورده نشده است. حرفهای ابطحی برای کسی مهم نبود چشمان پر از بیمش مهم بود و اینکه آن" بازجوهای فهمیده و با شعور "چگونه در کمتراز یکماه 18 وزن او را کم کرده اند
نكته دوم اين است كه حسين شريعتمداري جنبش سبز را به جنبش اصلاحات تقليل داده است. او برای مقابله با این جنبش چاره ای ندارد که با همان ابزارهای قدیمی به جنگ این پدیده جدید بیاید . اما اين هم روش صحيحي براي مقابله با اين جنبش نيست چرا كه جنبش سبز به مراتب از قالبي كه او برايش در نظر گرفته فراتر و گسترده تر است.
براي اثبات اين مدعا كافي است از خود بپرسيم اين مردم چرا در زمان تحصن نمايندههاي اصلاحطلب مجلس ششم به خيابانها نیامدند ؟ از باتوم خوردن و گاز اشكآور ميترسيدند؟ كه فهميديم نميترسند از اينكه وحشیانه دستگير شوند و مورد تجاوز قرار گيرند هراس داشتند كه اكنون با علم به همه اينها به خيابانها ميآيند و با چشماني پر از شوق اميد دستبند سبز بر دستشان ميبندند پس آقاي شريعتمداري يك اتفاقي افتاده است! شما در آن زمان با "ژنرالهای" بدون ارتش طرف بودید و امروز با ار"ارتش ژنرالها" . آنها را میتوانستید با نظارت استصوابی خانه نشین کنید اما این ارتش پشت بام خانه اش را صحنه نبرد کرده است . این اتفاق مهم را نه به ابطحی که به هیچ کس نميتوان خلاصه كرد.. بيانيههاي ميرحسين را ببينيد او به راستي فهميده است كه دنبالهرو اين جنبش است نه خالق و پيشواي آن.
سادهلوحي است اگر هويت اين جنبش را به يك نفر يا 10 نفر يا 100 نفر پيوند بزنيد و بخواهيد آن 100 نفر را به ندامت وادار کنید. اين كار جز وقتكشي براي خودتان ثمري ندارد.
آن نكتهاي كه هنوز طيف راديكال راست نفهميده اين است كه اين مردمي كه تكتك آنها رهبر اين جنبشاند با هویت های مشخص و و تعريف شده از جنس ديگري هستند. اينها را دیگر در کاسه تنگ " آحاد ملت" نمی توان خلاصه کرد آنها پر از فردیتند هر كدام صاحب هويتياند. و اكنون به يك عنوان يك شهروند مدرن قادر به استدلال يك سوال ساده دارند «راي ما كجا ست؟» ما به هزار اميد به كس ديگري راي داده بوديم حالا نميتوانيد عكس های ما را پاي صندوقها نشان دهيد و بگويد تو به كس ديگري راي داده بودي! اين براي هيچكس پذيرفتني نيست. این سوال را هم رسانه های غربی در ذهن ما ایجاد نکرده اند خالقانش همان کسانی هستند که رای ما نخوانده به اسم دیگری سند زدند پاسخ اين سوال هم نه زندان است نه باتوم نه گاز اشكآور نه به اعتراف وادار كردن ابطحي در پاسخ به اين سوال بايد استدلال كرد. چاره ديگري نداريد
No comments:
Post a Comment