Thursday, August 6, 2009

زینب پاشا زنده است هنوز

روز مشروطه بود امروز و یادم آمد زینب را، زینب پاشا. تندیسش را در موزه مشروطه تبریز دیده ام.زینب پاشا، شیرزنی تبریزی که به پوزخندی به ترس مردان زمانش دست به اسلحه برد و خواب شیرین حاکمان جور وقت را به کابوسی هراسناک تبدیل کرد. زینب پاشا قهرمان بود، از همین خاک و آب، از همین سرزمین، جور و ستم را تاب نیاورد و به مردانش شجاعت آموخت، غیرت، ایستادگی، «زن» بودن آموخت.مشروطه را آبرو داد و مردان را «شجاعت و مردانگی» افسوس که به حکم فرهنگ اسلامیمان، نام‌ زنان حذف باید تا نام مردان را غبار فراموشی نگیرد. اگر ستارخان سردار مشروطیت بود و باقرخان سالار آن، زینب پاشا خود مشروطیت بود که به مردان زمانش حیثیت داد، تاریخ داد

زن بودن زیباست و افتخار است آنگاه که شاهد باشی‌ شیرزنی را، آنگاه که ببینی‌ زنان و دخترانی بی‌ هراس از وحشیگری سگان دستگاه حکومتی دیکتاتوری پرچمدار و پیشرو جنبشی مردمی میشوند. به حتم کم نیستند زنانی که در این جنبش سبز نه پشت سر مردان که بیشتر اوقات جلوی آنان فریاد آزادی سر میدهند. من به چشم خود دیدم زینب پاشا زنده است، نه فقط در تبریز که تکثیر شده و سرزمینم را پر کرده شاید که به چُرت مردان زمانش تلنگری دهد، شاید که آزادی را همو بسراید و این بار نه به زور اسلحه. این بار زینب در قالب «ندا»یی می آید که جواب گلوله را با خون میدهد نه با گلوله.

سن ده اويان بيرجه آتيل اشرار خونخوار اوستونه

زينب پاشا الده زوپا اوز قويدو بازار اوستونه

پ.ن. راستی اگر گذرتان به تبریز افتاد خانه مشروطه را فراموش نکنید. سری به آن بزنید. دنیایی است

No comments:

Post a Comment