Friday, August 7, 2009

تبریز؛ از انقلاب مشروطه تا جنبش سبز

در دوران مشروطه به دستور محمدعلی شاه قاجار، مجلس شورای اسلامی در تهران به توپ بسته شد و هواداران او به منظور پيروزی نهايی بر مشروطه خواهان، تبريز را محاصره کردند و این روزها، درست فردای آن سخنرانی معروف در نماز جمعه، مردم را به گلوله بستند و هواداران سخنران نیز به منظور پیروزی نهایی بر معترضان، تهران را با بستن راه های خبری محاصره کردند.

مسیح علی نژاد:

تبریز؛ از انقلاب مشروطه تا جنبش سبز

شبکه جنبش راه سبز (جرس): در این روزهای نا آرام، بسیاری به این مسئله فکر می‌کنند که چرا تبریز آرام است؟ تبریزی که یکی از کانون های اصلی مبارزات مشروطه بوده است و خود، تاریخ نوشت، اینک چه شده که در تاریخی ترین روزها، تهران را تنها گذاشت؟ سالروز قیام مشروطیت مصادف شد با اعتراضات خونین مردم تهران و سایر شهرها اما در تبریز آنگونه که باید خبری نبود. اگر چه جوانان تبریز در فضای مجازی، همپای مردم تهران بوده و حتی برای برگزاری مراسم بزرگداشت سالروز مشروطیت از میرحسین موسوی نیز دعوت دعوت کرده بودند، تا 14 مرداد در كنار آنها باشد و در پاسداشت بزرگمردان آذربایجان سخنرانی كند اما در سطوح معمولی جامعه همراهی درخشانی رخ نداد.


آن روزها به دستور محمدعلی شاه قاجار، مجلس شورای اسلامی در تهران به توپ بسته شد و هواداران او به منظور پيروزی نهايی بر مشروطه خواهان، تبريز را محاصره کردند و این روزها، درست فردای آن سخنرانی معروف در نماز جمعه، مردم را به گلوله بستند و هواداران سخنران نیز به منظور پیروزی نهایی بر معترضان، تهران را با بستن راه های خبری محاصره کردند. علاوه بر حمله به گیرنده های تلوزیون های فارسی بی بی سی و صدای آمریکا و مسدود شدن اینترنت، موبایل ها، پیامک ها و حتی تلفن های ثابت نیز قطع شده بود تا تهران در محاصره متقلبان بماند و شهرستانها بویی از اعتراض در پایتخت نبرند. بی شک این پروژه، پروژه ای پیروز و موفق نبود و اخبار سینه به سینه و دهان به دهان رفت و شهرستان های دیگر نیز روزهای بعد با شمار بیشتری به خیابان ها آمده بودند تا همپای مردم پایتخت، اعتراض خود به روند انتخابات و حوادث پس از آن را اعلام کنند.


اما به نظر می رسد باز هم، خبر آنگونه که باید منتشر نمی شود. ایرانیان خارج از کشور به دلیل دسترسی آزاد به منابع خبری با سرعت بیشتری به جمع معترضان داخلی پیوستند و با همان شیوه اعتراضات داخلی، آرام و با شعارهای مشترک در برابر سفارت خانه های ایران تجمع و راهپیمایی برگزار کردند اما شهرهای کوچک داخلی به دلیل بسته بودن تمامی راههای آزاد اطلاع رسانی، با شمار کمتری به اعلام همبستگی با اعتراضات بزرگ بر آمدند.


نقش رسانه ملی را در بسیاری از انحرافات ذهنی نباید نادیده انگاشت. رسانه ملی یا خبری از اعتراضات تهران نمی دهد یا اگر خبر می دهد، چنان در تحریف آن هنرنمایی می کند که هنوز در شهرستان ها بسیارند کسانی که فکر می کنند تهران «آشوب» است. حساب بخش هایی از کسانی که در تبریز و شهرستانها چه بسا بیشتر و فراتر تر از مردم تهران در میدان ماندند و مبارزه کردند، بی شک جدا است از آنان که سکوت کرده‌اند. گواه این مدعا مطلب کوتاهی است که از تبریز که مردم در اوج بی رسانه ای خود رسانه شدند و موج آفریدند رسید. بخوانید:


وقتی دیشب با بچه ها حرف می زدیم فکرش را هم نمیکردم که تا این اندازه ناز و زیبا شود اعتراض ما.

قرار بود هر کسی یک روبان سبز، لباس یا پیراهن و سربند و هرچیز سبزی که در بساط دارد را تنش کند و بیاید. به هر حال قرار گذاشتیم تا با یک نماد سبز دور تا تا دور استخر شاهگلی به بهانه عید نیمه شعیبان بدویم.


وقتی در ساعات اولیه صبح رفتم و ماشینهای پارک شده در اطراف را دیدم فکر کردم ماشین های توریست هایی هست که این روزها به خاطر آب و هوای تبریز آمده اند برای سیاحت، اما ناگهان دیدم شماره همه ماشین ها، شماره تبریز خودمان است و اطراف تبریز. خدای من شاهد است که چشم هایم داشت از جایش در می آمد از تعجب و باورم نمی شد که این همه جمعیت بدون هیچ تبلیغ در رسانه های رسمی، گرد هم جمع شده باشند. یعنی ما واقعا توانسته بودیم تا این اندازه اطلاع رسانیی کنیم؟ واقعا رسانه ماییم؟


به هر حال از پارکینگ که گذشتیم دیدم همه مردم ایستاده اند و کسی دور استخر نمی دود تازه متوجه شدیم چند نفر از سرداران سپاه به همراه نیروهایشان دارند دور استخر می دوند . قرار گذاشتیم در گروههای ده تا پانزده نفری به جمع شان نزدیک شویم و با آنها بدویم و هر پانزده دقیقه به تعداد مان اضافه کنیم. نیم ساعت نگذشته بود که دور تا دور شاهگلی سبز سبز شد. به گونه ای که سرداران و همراهان شان غیر از لبخند کاری از دستشان برنمی آمد. سبز می دویدم. بدون شعار بدون درگیری و مهمتر از همه اینکه سردار هم با ما بود اگرچه برای یک دور کوتاه . اما ما ادامه دادیم.


دست همه کسانی که آمده بودند را می بوسم مخصوصا پدرها و مادرهای میانسالی که با دستهای خستگی نا پذیرشان ما را در حلقه سبزشان فرا گرفته بودند و ما می دویدم.

مرسی پدرها و مادرها.
مرسی ای خشمی کرپیک د گیزلدن یورد داشلاریم

No comments:

Post a Comment