Saturday, August 8, 2009

متن پیاده شده روز جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۸

سلام
جمعه ۱۶ امرداد ۱۳۸۸ و ۷ آگوست ۲۰۰۹ میلادی
من ابتدا نکته‌ای رو بگم که در برنامهٔ دیروز گفتم که ازین پس این برنامه، در برنامهٔ «پنجره‌ای رو به خانهٔ پدری» آقای دکتر نوری‌زاده هم پخش می‌شه؛ اما به دلیل مشکل فنی که در تبدیل برنامه به فورمتی که قابل استفادهٔ اون تلویزیون باشه پیش اومد، این کار انجام نشد و اصلاً باعث شد که برنامهٔ آقای دکتر نوری‌زاده هم پخش نشد. من همین‌جا پوزش می‌خوام، عذرخواهی می‌کنم و امیدوارم که حل بشه و از شنبه، فردا درواقع ما بتونیم که در برنامهٔ آقای دکتر نوری‌زاده حضور داشته باشیم با این ده دقیقه‌ای که اینجا داریم. از این کارها پیش می‌آد؛ یادم می‌آد در روزنامهٔ جامعه هم که ما اعلام کرده بودیم سه‌شنبه منتشر می‌شه، اون شب مشکل فنی پیش اومد اصلاً نتونستیم حل کنیم و اصلاً دو روز بعد روزنامه منتشر شد. به هر حال باز هم عذرخواهی می‌کنم

اما بیاییم سر بحث خودمون؛ بحث این است که کودتاچی‌ها بعد از تحلیف تقلبی که داشتند، زیر برق سرنیزه، رئیس‌جمهوری که با هلیکوپتر باید ببرنش اونجا از وسط قشون نظامی، الان امروز به یک سری فیس‌بوک و سایت‌ها و اینها هم حمله کردند و شروع کردند به تهدید، به هوای اینکه در واقع به مردم بگند که تموم شد دیگه، اعتراض به انتخابات آخرشه، ما دیگه اجازه نمی‌دیم و از این ژست‌هایی که می‌گیرند. این بهترین راه مقابله باهاش همینیست که ما قبلاً هم تمرین کردیم؛ وقتی اونها اون طور می‌خوان خشن برخورد کنند، بریزند توی خیابون، دستگیر کنند، ما می‌ریم سراغ تظاهرات برق‌آسا و پراکنده؛ می‌ریم شعارنویسیمونو تقویت می‌کنیم؛ شب الله‌اکبرمون رو تقویت می‌کنیم؛ رزم شبانهٔ توی محله‌ها رو در واقع غیرخشونت‌آمیز تقویت می‌کنیم؛ می‌دوونیمشون؛ خسته‌شون می‌کنیم؛ بعد شل می‌شند.
بنابراین این خیلی مهمه که الان که یک ورق خورد مبارزهٔ ما، یعنی جنبش اعتراض ما به انتخابات و تقلب در انتخابات رسید به یک جایی که اونها دیگه با هر بدبختی و بیچارگی با این همه شکاف و اختلاف توشون و با اون مراسم یخ و سرد تنفیذ و اینها، با زور یک کسی رو گذاشتند می‌گند رئیس‌جمهور ماست، ما هم اعلام کردیم که اون رئیس‌جمهور رو به رسمیت نمی‌شناسیم؛ رئیس‌جمهور قانونی کشور آقای مهندس موسویه که منتخب ملته؛ دولت ازش می‌خواهیم اعلام بکنه؛ از او می‌خواهییم که رئیس‌جمهور ملی و میهنی ما باشه. بنابراین اعلام هم کردیم که هر قراردادی این دولت ببنده با هرجای دنیا، از درجهٔ اعتبار ساقطه و فقط و فقط ما این رئیس‌جمهور منتخب رو قبول داریم.
بنابراین جنبش اعتراضی ما از این مرحله به بعد تبدیل به مقاومتیست با همون شعاری که داشتیم، کودتاچی‌ها رو بیاریم پایین، رئیس‌جمهور منتخبمون رو بنشونیم روی صندلی ریاست جمهوری و دولت موجود رو به رسمیت نمی‌شناسیم. بنابراین یک دولت اجنبی‌ساختهٔ بیگانه، کشور ما رو اشغال کرده. یک نهضت مقاومت داریم که اسمش زنجیر سبز دمکراسیه، با تاکتیک‌هایی متعدد مبارزات بی‌خشونت که دنبال می‌کنیم، در چارچوب استراتژی عمومیمون که تقویت یکپارچگی و مقاومت مردمه، فرسوده کردن و فرسایش کودتاچی‌هاست، نهایتاً فلج‌سازی و فلج کردن کشور در فازنهاییه. این سه بخش رو در آکسیون‌های مختلف پیش می‌بریم و انجام می‌دیم که من همون‌جوری هم که وعده کردم با همهٔ اطلاعاتی که از شما گرفتم، همه رو دارم مدون می‌کنم که در دو یا سه نوار جداگانه خدمت شما ارائه بکنم که یکجا لیست کار رو داشته باشیم، بتونیم بر اساسش سازماندهی مناسب هم توی کارهامون بکنیم.
امروز خبرهای خوبی هم داشتیم از تهران، کرمانشاه، مشهد و ساری و چندین شهر دیگه که من فکر می‌کنم حالا ممکنه بعضی‌ها رو از قلم انداخته باشم؛ که نشون می‌ده که درواقع ما به موقع داریم واکنش نشون می‌دیم با تظاهرات پراکنده برق‌آسا؛ که نمی‌تونند مارو ساکت بکنند و فکر کنند که تموم شد دیگه حالا تحلیف کردند و انجام شده. نیمهٔ شعبان هم که امروز هست اخباری باز داشتیم، بعضی گزارش‌ها و فیلم‌هایی که از فضای این استفاده شده؛ شربتی که مثلاً پخته شده، روبان سبز دورش بستند؛ یا ظرفی رو گذاشتند شربت توزیع کردند، یک روبان سبز به دستهٔ اون دیگ بستند؛ یا انواع و اقسام کارهای دیگه‌ای که ابتکارات خودتونه و اون رو نشون دادید.
اما برگردیم سر بحث استادیوم‌ها که دیشب مختصری تونستیم اشاره بکنیم؛ سیصد و شصت مسابقه مجموعاً در طول یک سال، کمتر از یک سال در لیگ سراسری فوتبال داریم. هر هفته در ۹ شهر ما بازی خواهیم داشت و استادیوم‌هایی که ظرفیتشون از چند ده هزار نفر تا صد هزار نفر گنجایش داره. بنابراین همون‌جوری که عرض کردم مثل بچه‌های مکزیکی که در مقابل اون دیکتاتوریِ سیاهِ هم دههٔ شصت، هم دههٔ هفتاد، استادیوم‌ها رو سیاسی کردند؛ جاهای دیگهٔ دنیا هم داشتیم ولی بهترین مثالش مکزیکی‌ها بودند در سیاسی کردن استادیوم‌ها؛ ما هم می‌تونیم استادیوم‌ها رو حضور پیدا کنیم و سبز بکنیم. جنبش سبز ما می‌تونه بره به استادیوم‌ها. حواسمون باشه فقط، در استادیوم نشون دادن V یا حرکاتی از این قبیل، وقتی مجازه که مطمئن باشید که اونها ما رو شناسایی نمی‌کنند. بهترین جای استفاده از فضای استادیوم، موقعیست که صداهامون می‌تونه تو هم بره و با شعار دادن یا خوندن سرودهایی که با هم تمرین کردیم، می‌تونیم صدامون رو بلند کنیم و صدا چون درهم گم می‌شه، حرکتی نیست که اگر دوربین‌کشی کرده باشند، بتونند ما رو شناسایی بکنند. موقع خروج از استادیوم یا مواقعی که جمعیت با هم داره حرکت می‌کنه، بهترین جاییست که می‌شه این شعارها رو داد. راه برگشت از استادیوم‌ها، فضای خیلی خوبیست که ما می‌تونیم استفاده بکنیم؛ هم ترافیکش سنگینه؛ هم می‌تونیم ترافیک ایجاد کنیم؛ هم می‌تونیم شعار بدیم و این کار بار رو روی دوش بقیهٔ اون شهری هم که درش هستیم، سبک می‌کنه؛ یک قرارمدار ساده بگذاریم، یک جمعی بره استادیوم، بخشی از نیروها رو می‌بره اونجا و بخش دیگه می‌تونند در شهر تظاهرات پراکنده بکنند. اگر چون لیگ سراسری گاهی زنده پخش می‌شه، یک حرکت و برنامه‌ریزی خوب در استادیوم، می‌تواند که ما رو از توی تلویزیون هم پخش بکنه. مهم این است که هم بچه‌هایی که اهل استادیوم و ورزش هستند کمک بکنند و هم درواقع جمعیتِ زیادیه که مخاطب ما قرار می‌گیره و هم اینکه با این کار ما می‌تونیم که درواقع استادیوم‌ها رو سبز بکنیم و نشون بدیم. از تشویق و فریاد کردنِ افتخارآمیز برای اون فوتبالیست‌های قهرمانمون که مچ‌بند سبز بستند هم حتماً نباید دریغ بکنیم و بدونیم که این کار و انجام می‌دیم.
من دوتا تیکهٔ کوچیک هم روی فیلم نشونتون بدم و این صحبت رو به پایان ببرم؛ یکی در کرمانشاه، دیروز برای کیانوش عزیز که شهیدیست از خطهٔ پهلوانان‌پرور کرمانشاه، مراسم چهلم گرفته بودند و جمعیت زیادی هم اومده بود که نشون می‌ده که وقتی در شهرستان‌ها ما حرکت می‌کنیم، چجوری وقتی همه با هم حرکت کنیم، کار برای اونها سخت می‌کنه؛ برای اینکه در شهرهای کوچیک‌تر مشکلشون بیشتره. فیلم دومی هم که فکر کردم خدمتتون نشون بدم، کاریست که بچه‌ها ایرانی در پاریس کردند؛ رفتند به سرعت با چیزهایی که از قبل آماده کرده بودند، در فاصلهٔ کوتاهی تمام در و دیوار بانک ملی در پاریس رو با شعارهاشون چسبوندند و رفتند و آنچنان چسب محکمی هم پشت کاغذها زدند که بعداً که خواستند بکنند، نصفه کاره و نصفه نیمه همهٔ اینها مونده؛ بنابراین نکتهٔ من این است که این کار درسته در پاریس با فراغ بال کردند، ولی شاید در تهران، به‌خصوص جاهایی که دور از دست پلیسه هم، یا در سایر شهرها هم بشه انجام داد.
عرضم رو تموم می‌کنم؛ تا فردا، شاد و پیروز باشید. به امید پیروزی

No comments:

Post a Comment