Monday, August 10, 2009

دستگیری خاتمی، کروبی، موسوی؛ اعلام رسمی جنگ است

مسیح علی نژاد

دستگیری خاتمی، کروبی، موسوی؛ اعلام رسمی جنگ است

اگر چه نامه کروبی به هاشمی، که رنجنامه بسیاری از دربندان این روزهای ایران بود، بعد از ده روز منتشر شده است، اما از همان روزی که هاشمی این نامه مهر و موم شده را در دفتر کار خود دریافت کرد پیشتر و بیشتر از شیخ می دانست که چه می گذرد بر اهالی اوین و کهریزک و بازداشتگاه زیرزمین وزارت کشور و باقی زندان هایی که حاکمیت آن را «غیراستاندارد» می داند و ملت آن را "تجاوزخانه های مخوف".

زندانیان وقتی از کهریزک رسوا، رها می شوند راه خانه بزرگان در پیش می گیرند و ناله و نامه به در خانه کسانی می برند که گمان می برند دست آنها به زندان بان ها نزدیک تر است و شاید کاری بکنند. شیخ مهدی کروبی ، میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی این روزها سنگ صبور کسانی شده اند که خالصانه به میدان آمده بودند رای خود در صندوق های مورد تایید همین نظام انداختند و در مقابل از زندان های همین نظام جنازه از جنایت کاران تحویل گرفته اند.



در باور مان نمی گنجید که روزی قلم ما که کمتر از آقا و آیت الله به سران نمی نوشتیم و در نقدشان هم پسوند و پیشوند نامشان را فراموش نمی کردیم چنین چرخشی، ایجاد شود که هرکه متن گزارش های ما از انتخابات خونین ایران و خشونت های بعدش را می خواند، احساس کند که کسی دارد از گوانتانامو گزارش می دهد. اگر ادبیات نامه شیخ مهدی و شکوه های میرحسین و شکایت های خاتمی در مورد قتل و شکنجه و شایعات تجاوز یه زندانیان ایرانی را یکبار دیگر از نو بخوانیم، انگار قبیله ای به ایران حمله ور شده است و حالا صدای فریاد پیران قبیله از صدای فریاد کودکان و جوانان بالاتر رفته است.

خوب گوش کنید. شیخ مهدی کروبی همان است که در مجلس ششم هرچه دنبالش می دویدیم قادر نبودیم حتی یک کلمه در نقد آقا از او جمله ای بگیریم و تا دیروز هزار بار بر او خرده می گرفتیم که با پذیرش حکم حکومتی، اصلاحات را زمین گیر کرده است. حالا هم او که در احترام به ولایت فقیه و رهبری رسم ادب به جای آورده بود، شده است متهم ردیف اول کیهان و دولتیان و مجلسیان و برای نقد او ادب که سهل است وقاحت را هم شرمنده کرده اند.



خاتمی را خوب نگاه کنید انگار نه انگار که او همان سید آرام و حتی محطاط روزهای اصلاحات است که دلمان را خون می کرد تا یک «بالای چشمتان ابروست» به جریان و جناح محافظه کار بگوید. او حتی اقلیت افراطی مجلس ششم که به کرات برگه های نطق نمایندگان اطلاح طلب را پاره کرده بودند را نیز « اقیلیت نجیب» می خواند. اما این روزها کاسه صبوری او نیز لبریز شده و چنان همپای معترضان به متقلبان اعتراض می کند که اگر کسی نام او را از بالای نامه های او حذف کند، در باور نمی گنجد که روحانی به چنین عریانی، حاکمیت را زیر سوال می برد.

میرحسین که فیلم تبلیغاتی اش برای انتخابات و بیانیه های روزهای نخست ورودش به کارزار انتخابات، تداعی گر همان ادبیات و آرمان های روزهای انقلاب است این روزها خودش در صف اول نقد کسانی ایستاده که به نام اسلام و انقلاب، آدم کشته اند و بعد به نام اسلام و انقلاب مسولیت این آدم کشی را هم گردن دیگران انداخته اند. ایران را به زندانی بزرگ برای چندین میلیون ایرانی بدل کرده اند و به سبک زندان های شاه همه یاران قدیمی سید را پشت تریبون های اعتراف می نشانند. نخست وزیر روزهای جنگ چنان از رد دندان های حاکمیت روی تن ملت به فریاد آمده است که گویی هنوز در کسوت نخست وزیر یک کشور درحال جنگ است و باورش نمی شود آنکه این روزها گلوله می زند در همین چند قدمی او نشسته و نه در همسایگی اش.

اینها همه را گفتم تا رسم به این پرسش آشکار که چرا این روزها از سپاه و مجلس و کیهانی که تحت نظارت رهبری است، زمزمه بازداشت میرحسن و کروبی و خاتمی به گوش می رسد. معاون فرهنگی و تبلیغاتی ستاد کل نیروهای مسلح به نمایندگی از شهروندان ایرانی سخنوری می کند و مدعی می شود که مردم منتظر محاکمه سران اصلی اغتشاشات هستند. در مجلس شورای اسلامی شکایتی از موسوی و کروبی تنظیم می شود، کیهان به نمایندگی از ملت موج خونخواهی مردم از موسوی و خاتمی را تیتر نخست خود می کند و دیگر هواداران دولت دروغ در خبرگزاری فارس نیز اعترافات بی اعتبار زندانیان را دلیلی بر محاکمه موسوی و کروبی و خاتمی اعلام می کنند.

این یک قاعده آشنا در حوزه ساستمداران هوچی گر است که اگر برنامه ای برای بازداشت و احضار و زندان داشته باشند، بی مقدمه و بی محابا وارد می شوند و دیگر این همه های و هوی به راه نمی اندازند. حداقل در تجربه شخصی خودمان هم سراغ داریم که هرگاه برای یک فعال حوزه سیاسی و روزنامه نگاری و یا فعال زن، کیهان و مجلس شاخ و شانه کشیده اند و های و هوار راه انداخته اند، الزاما به بازداشت آنها نیانجامید. اما چرا جناح حاکم برای محاکمه سه چهره ماندگاری که این روزها به جای یاران دیروز خود، همراهی با مردم را برگزیده اند، این همه به من- من و دریوزگی افتاده است؟ با این همه دورخیزی که برداشته اند و هر روز برای این سه نفر خط و نشان می کشند، چرا بی مقدمه به دادگاه و مراجع قضایی احضارشان نمی کنند و یکی از همین دادگاههای نمایشی را برایشان برگزار نمی کنند؟

بی شک دلایل این هم دودلی برای دستگیری این سه هوادار بزرگ معترضان، بسیار است . در کنار هزازان دلیلی که می شود بر شمرد برای بلوف های بزرگ برگزار کنندگان دادگاههای نمایشی، واضح ترین دلیل اش این است که هنوز در سطوح بالا فرمان رسمی برای شقه شقه شدن یک فامیل از هم پاشیده صادر نشده است. رویارویی موسوی و خاتمی و کروبی با حاکمیت هرچقدر هم آشکار باشد اما باز هم می توان از تریبون نماز جمعه، این افراد را به عنوان صاحبان یک خانواده مشترک معرفی کرد و در تحلیل خود غرب را به عقب راند. حال اگر دادگاه به احضار و بازداشت این سه تن بر آید آیا می توان در برابر نگاههای ناظران بین المللی کماکان یک چهره قدرتمند از خود نشان داد و این رویارویی آشکار را یک دعوای فامیلی خواند و برای «دشمن» شاخ و شانه کشید که ما را به حال خودمان بگذارند و در امور داخلی ما دخالت نکنند؟

علاوه بر نگرانی از بازتاب خارجی ، هراس از بحران داخلی نیز دلیل دیگر دودلی حاکمیت برای دستگیری محاکمه موسوی و خاتمی و کروبی است. تاریخ نشان داده است که اگر مردم محور اعتراضات نباشند ممکن نیست هیچ اعتراضی در سطوح بالا به نتیجه روشن دست یابد. به جای پرسه دور در تاریخ شاید بشود نشان یک تحرک اعتراضیِ نزدیک تری را داد که مردم محور آن نبوده اند و سران و رهبران احزاب نیز هیچ نتیجه روشنی از آن اعتراض نگرفتند؛ تحصن نمایندگان مجلس ششم. ساختمان قدیم مجلس واقع در خیابان امام خمینی به مدت بیست و شش روز میزبان نمایندگان متحصنی بود که در اعتراض به ردصلاحیت های گسترده دواوطلبان نمایندگی، استعفای دست جمعی داده بودند اما از درهای ساختمان که بیرون می آمدی در همان خیابان امام خمینی حتی سربازان و نگهبانان مقابل مجلس هم چندان در جریان ماجرا نبودند تا چه رسد به مردم شهر. این شد که آن اعتراض تاریخی بدون همراهی مردم مسکوت ماند. اما این بار اگر همه سران احزاب و رهبران گروههای اصلاح طلب را یکجا به بند کنند این مردم هستند که دارند جنبش را رهبری می کنند و هراس از چنین جنبشی بیدار، دلیل مهم دودلی سرکوب گران است که خوب می دانند با دستگیری موسوی و کروبی و خاتمی آتش این جنبش را افروخته تر خواهند کرد.



با این استدلال اگر در یکی از همین روزهای نزدیک حاکمیت با مقدمات و زمینه سازی های فراون به این نتیجه رسد که باید این سه تن یا حتی یکی از آنان را دستگیر و محاکمه کند، تردید نباید کرد که پیش از هر گونه اقدام عملی، تمامی امکانات و نیروهای نظامی خود را برای یک اعلام جنگ واقعی به حالت آماده باش در آورده و سپس وارد رویارویی آشکار با چهره های شاخص نظام خواهند شد. بر این اساس اگر چه دلایل عدم اقدام عملی حاکمیت برای محاکمه قضایی سران به اندازه کافی بزرگ هست تا آنان را تنها به هوچی گری و اقدامی عملی باز دارد، اما این روزها ماجرای انتخابات و خود احمدی نژاد تبدیل به یک گره کور در سیستم سیاسی ایران شده اند که بعید نیست برای باز کردن این گره کور راه آخر دندان انقلابیون دیروز باشد برای خوردن فرزندان اش.

No comments:

Post a Comment